گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

موج و دریا آب بادش نزد ما

لاجرم باشد حجاب ما ز ما

ما ز ما جوید چو ما با ما بُود

هر که او با بحر ما شد آشنا

هر چه باشد در حدوث و در قدم

از خدا هرگز نمی ‌باشد جدا

در عدم خوش خوش حضوری یافتیم

در فنا داریم جاویدان بقا

نور روی او است در عالم عیان

بنگر این آئینهٔ نور خدا

جامع مجموع اسمای اله

می‌نماید صورت و معنی به ما

درد اگر داری دوا از خود بجو

زانکه درد تو بود عین دوا

عقل اگر خواهی برو جای دگر

عشق اگر خواهی درآ در بزم ما

چون نوا از نعمت الله می ‌برند

نعمت‌الله کی بماند بینوا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
وطواط

ای مکارم را یمینت رهنما

وی اکابر را بصدرت التجا

چون تو ناورده ستاره شهریار

چون تو نادیده زمانه پادشا

آسمان از قصر تو گیرد علو

[...]

انوری

هرکه سعی بد کند در حق خلق

همچو سعی خویش بد بیند جزا

همچنین فرمود ایزد در نبی

لیس للانسان الا ما سعی

مولانا

تا به شب ای عارف شیرین نوا

آن مایی آن مایی آن ما

تا به شب امروز ما را عشرتست

الصلا ای پاکبازان الصلا

درخرام ای جان جان هر سماع

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۸۸ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ظَمَأٌ بِقَلبی لا یَکادُ یُسیغُهُ

رَشفُ الزُّلالِ وَ لَو شَرِبتُ بُحوراً

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه