گنجور

 
امیر شاهی

شاها، مدار چرخ فلک در هزار سال

چون من یگانه‌ای ننماید به صد هنر

گر زیر دست هر کس و ناکس نشانیم

اینجا لطیفه‌ای‌ست، بدانم من اینقدر

بحری است مجلس تو و در بحر بی‌خلاف

لؤلؤ به زیر باشد و خاشاک بر زبر

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
شهید بلخی

در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار

دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر

عنصری

سروست و بت نگار من آن ماه جانور

ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر

فرخی سیستانی

باری ندانمت که چه خو داری ای پسر

تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر

همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق

همچون مه گرفته درون آییم ز در

رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ

سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر

کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر

منوچهری

آن سوسن سپید شکفته به باغ در

یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر

پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر

کز نیل ابره استش و از عاج آستر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه