گنجور

 
شاهدی

مژه‌اش صف زد و با خنجر و بس تیز آمد

گوییا در صف عشاق بخون ریز آمد

آمد آن سرو و به گرد گل رویش خط سبز

یاسمین بین که چه خوش غالیه آمیز آمد

فتنه دور قمر آن خط مشکین بس نیست

غمزه‌ات نیز ز هر گوشه به انگیز آمد

خیز ای بلبل وقت سحری ناله به زار

که صبا زان گل خوش بوی سحر خیز آمد

سوی شیراز بشد حافظ و شامی به هرات

شاهدی در طلب شمس به تبریز آمد

 
 
 
امیر شاهی

باغ را باز مگر مژده گلریز آمد

که نسیم سحر از طرف چمن تیز آمد

توتیا رنگ غباری ز رهش پیدا شد

که صبا مشک فشان، غالیه آمیز آمد

نونو اسباب طرب ساخته کن، کاندر باغ

[...]

میلی

گل خون بر سر خار مژه‌ام تیز آمد

باز در دل غم آن غمزه خونریز آمد

دشمنان باز به نامم چه گنه ساخته‌اند

که پیام تو به سویم گله‌آمیز آمد

باز هر لحظه به یاد تو دهد عربده‌ای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه