بدان که هرچه عدم او ضروری بود او را ممتنع الوجود خوانند و هر چه وجود او ضروری بود او را واجب الوجود گویند و هر چه وجود و عدم او هیچ کدام ضروری نبود او را ممکن الوجود خوانند. اکنون بدان که هر چه موجود است یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، بجهت آنکه موجود دروجود خود به غیری محتاج هست یا نیست.
اگر در وجود خود به غیری محتاج نیست، آن را واجب الوجود خوانند چنانکه حق سبحانه و تعالی، و اگر در وجود خود محتاج است به غیری، او را ممکن الوجود خوانند و اینجا اثبات واجب الوجود ظاهر شد چرا که ممکنات موجودند و وجود ممکنات البته از غیری باشد و آن غیر هر آینه منتهی شود به واجب الوجود. و دیگر آنکه تا واجب الوجود نباشد ممکن الوجود را ممکن نتوان گفت، یعنی تا اول محتاجٌ الیه نباشد نتوان گفت که فلان چیز محتاج است به فلان چیز، پس واجب الوجود ثابت شد و ممکن الوجود در بقای وجود اگر محتاج نباشد به غیری، آن را جوهر گویند و اگر باشد آن را عرض خوانند و بدان که بقای وجود غیر وجود است؛ بجهت آنکه دو کس را میبینیم یکی تا ده سال بیش نمیماند و یکی تا صد سال میماند و هر دو در وجود شریکند، بجهت آنکه در حال حیات هر دو بر هر دو صادق است که موجودند؛ اما بقای وجود این صد سال است و بقای وجود آن دیگر ده سال. پس معلوم شد که بقای وجود غیر وجود است. پس ممکنات یا جوهر باشند یا عرض.
و جواهر بر پنج قسمند: اگر جوهر محل جوهر دیگر هست آن را هیولی گویند و آن حال را صورت. و اگر مرکب باشد از حال و محل، آن را جسم خوانند و اگر از این اقسام ثلاثه نباشد آن را جوهر مُفارق خوانند و جوهر مفارق اگر در اجسام متصرف باشد آن را نفس خوانند و اگر نه، آن را عقل گویند و اگر میان آن عقل و ذات حق تعالی واسطهای نباشد آن را عقل اول خوانند وعقل کل نیز گویند و اگر در زیر آن عقل هیچ عقل دیگر نباشد آن را عقل فعال خوانند و اگر در طرفین او عقول باشند آن را عقل متوسط خوانند و نفس نیز اگر در اجسام بسیط تصرف کند آن را نفس فلکی خوانند.
و جسم یا بسیط باشد یا مرکب، و بسیط آن باشد که از عناصر اربعه مرکب نباشد و اگر از عناصر مرکب باشد آن را جسم مرکب خوانند و جسم بسیط یا عُلْوی باشد یا سُفْلی. علوی همچون افلاک و سفلی همچون عناصر؛ و علوی یا منیر باشد یا نباشد، اگر منیر باشد کواکب گویند و اگر نباشد افلاک گویند.
و نفس اگر در اجسام مرکب متصرف شود و آن جسم را نشو و نما نباشد، آن را معدن گویند، چون زر و نقره و پیروزه و اگر نشو و نما باشد و حس و حرکت نباشد، آن را نبات خوانند، مثل درختان و گیاه و اگر حس و حرکت باشد و نطق نباشد، آن را حیوان خوانند و اگر نطق باشد انسان گویند ودر جماد نفس طبیعی غالب است و در نبات، نباتی و در حیوان، حیوانی و در انسان با این همه نفسها نفس ملکی نیز هست.
و عرض نیز نه قسم است، و جوهر را اگر بانه عرض جمع کنیم ده باشد، یکی جوهر و نه عرض. و این مجموع را مقولات عشره خوانند واین بیت مجموع را شامل است:
از مقولاتت اگر پرسد کسی ای شیردل
در جواب او بگو فی الحال ای چون جان و دل
جوهر است و کم و کیف است و اضافت بامتی
باز وضع و این و ملک، اَنْ یفعل و اَنْ ینفعل
و این بیت دیگر مثال همه را شامل است:
مرد دراز نیکو مهتر به شهر امروز
با خواسته نشسته وز فعل خویش پیروز
و در این مقام از احوال اَعْراض همین مقدار کافی است. پس جوهر بر پنج قسم باشد: عقل و نفس و هیولی و جسم و صورت؛ و جسم مرکب چون معادن و نبات و حیوان و انسان؛ و جسم بسیط چون افلاک و عناصر و این ابیات این مجموع را شامل است:
اول ز مکوَّنات عقل و جان است
وندر پی آن، نُه فلک گردان است
زین جمله چو بگذری چهار ارکان است
پس معدن و پس نبات و پس حیوان است
دیگر بدان که در مراتب مرکبات، میان معادن و نبات، متوسط مرجان است، یعنی در شکل و صلابت همچو سنگ است و لیکن در دریا میروید و همچو نبات از میان آب برمیآید و چون خشک شد سنگ میگردد. و متوسط میان نبات و حیوان، درخت خرما است که چند خاصیت حیوان دارد، یعنی چنانکه در حیوان مذکر و مؤنث هست در او نیز هست، چنانکه تا مذکر حیوان به مؤنث نزدیک نشود بار نگیرد درخت خرما نیز تا مذکرش ندهند بار ندهد. دیگر چنانکه حیوانات را سر ببرند هلاک شوند، درخت خرما نیز چون سرش ببرند هلاک شود و متوسط میان حیوان و انسان بسیار است، اما آنچه ظاهرتر است کپی است، یعنی بوزینه، که همۀ اعضای او به مردم ماند.
و این متوسطات برای آنند که هر یک بدایت مرتبۀ اعلا خودند و نهایت اسفل، تا سلسلۀ موجودات و مراتب ایشان مرتب باشد.
پس بدان که چون کواکب به امراللّه تعالی حرکت کردند، عناصر را در هم سرشتند تا معادن پیداشد. آنگاه نبات پیدا شد تا غذای حیوان باشد، پس حیوان پیدا شد، آنگاه چون حیوان به کمال رسید انسان پیدا شد. و این معنی را در محل خود روشنتر از این بیان کنیم ان شاء اللّه و اللّه اعلم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به تقسیم موجودات به سه دستهٔ واجب الوجود، ممکن الوجود و ممتنع الوجود میپردازد. واجب الوجود به موجوداتی اطلاق میشود که وجود آنها ضروری است و به غیری محتاج نیستند، مانند خداوند. ممکن الوجود به موجوداتی گفته میشود که وجود و عدم آنها هیچکدام ضروری نیست و برای وجودشان به غیری نیاز دارند. ممتنع الوجود هم به موجوداتی اشاره دارد که وجودشان خود غیرممکن است.
در ادامه، به تبیین موجودات ممکن الوجود پرداخته میشود که میتوانند جوهر یا عرض باشند. جوهر به پنج دسته تقسیم میشود: هیولی، جسم، جوهر مفارق (نفس و عقل). همچنین عناصری که جواهر هستند به دو دستهٔ بسیط و مرکب تقسیم میشوند. در این متن همچنین مراتب موجودات نیز بررسی میشود و اشاره میشود که چگونه از معادن به نبات و سپس به حیوان و انسان پیشرفت میکند.
نهایتاً به تأثیر کوکبها بر روی عناصر و پیدایش موجودات اشاره شده و به طور کلی به نظم و ترتیبی که در عالم وجود وجود دارد، پرداخته شده است.
هوش مصنوعی: بدان که هر چیزی که وجودش ضروری نباشد، به نام ممتنع الوجود شناخته میشود و هر چیزی که وجودش ضروری باشد، واجب الوجود نامیده میشود. همچنین هر چیزی که وجود و عدمش هیچکدام ضروری نباشد، ممکن الوجود به حساب میآید. اکنون باید توجه کرد که هر چیزی که وجود دارد، یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، به این دلیل که وجود آن به چیزی دیگر وابسته است یا نیست.
هوش مصنوعی: اگر چیزی به وجود خود نیازی به دیگران نداشته باشد، به آن "واجب الوجود" میگویند، مانند وجود خداوند متعال. اما اگر چیزی برای وجود خودش به دیگران نیاز داشته باشد، به آن "ممکن الوجود" میگویند. در اینجا شاهد اثبات واجب الوجود هستیم، زیرا ممکنات وجود دارند و وجود آنها قطعاً وابسته به چیزی دیگر است و آن چیز غیر از واجب الوجود نیست. همچنین، تا زمانی که واجب الوجود نباشد، نمیتوانیم بگوییم چیزی دیگر به آن نیاز دارد. بنابراین، واجب الوجود ثابت میشود. ممکن الوجود، اگر برای ادامه وجودش نیازی به چیزی دیگر نداشته باشد، به آن "جوهر" گفته میشود و اگر نیاز داشته باشد، "عرض" خوانده میشود. باید بدانید که ماندن وجود چیزی غیر از خود وجود است؛ به این معنا که دو نفر را میبینیم، یکی تنها ده سال زندگی میکند و دیگری صد سال، در حالی که هر دو در حال حیاتشان وجود دارند و هر دو "موجود" هستند. اما ماندگاری یکی صد سال و دیگری ده سال است. این نشان میدهد که ماندن وجود متفاوت از خود وجود است. بنابراین، ممکنات یا جوهر هستند یا عرض.
هوش مصنوعی: جواهر به پنج دسته تقسیم میشوند: اگر جوهر در محل جوهر دیگری قرار داشته باشد، به آن هیولی و حال آن را صورت میگویند. اگر جوهر ترکیبی از حال و محل باشد، آن را جسم مینامند. اگر هیچکدام از این سه نوع نباشد، به آن جوهر مُفارق گفته میشود. جوهر مُفارق اگر در اجسام تأثیر داشته باشد، به آن نفس میگویند و در غیر این صورت، آن را عقل مینامند. اگر میان این عقل و ذات حق واسطهای وجود نداشته باشد، به آن عقل اول و همچنین عقل کل اطلاق میشود. اگر هیچ عقل دیگری زیر آن عقل نباشد، به آن عقل فعال گفته میشود و اگر در اطراف آن عقول دیگری وجود داشته باشد، آن را عقل متوسط میخوانند. همچنین اگر نفس در اجسام ساده تأثیر کند، به آن نفس فلکی میگویند.
هوش مصنوعی: اجسام ممکن است ساده یا پیچیده باشند. جسم ساده، جسمی است که از چهار عنصر اصلی تشکیل نشده باشد. اما اگر از این عناصر تشکیل شده باشد، آن را جسم پیچیده مینامند. اجسام ساده میتوانند به دو دسته تقسیم شوند: اجسام بالا (علوی)، مانند اجرام آسمانی، و اجسام پایین (سفلی)، مانند عناصر زمین. اجسام بالا نیز به دو نوع تقسیم میشوند: اگر نورانی باشند، به آنها کواکب میگویند و اگر نورانی نباشند، افلاک نامیده میشوند.
هوش مصنوعی: اگر نفس در اجسام مرکب اثر بگذارد و آن جسم قابلیت رشد و نمو نداشته باشد، به آن معدن گفته میشود؛ مانند طلا، نقره و فیروزه. اگر قابلیت رشد و نمو داشته باشد اما حس و حرکت نداشته باشد، به آن گیاه میگویند؛ مانند درختان و گیاهان. اگر حس و حرکت داشته باشد اما نطق وجود نداشته باشد، به آن حیوان اطلاق میشود و اگر نطق نیز داشته باشد، به انسان تبدیل میشود. در اجسام بیجان، نفس طبیعی حاکم است و در گیاهان، نفس گیاهی و در حیوانات، نفس حیوانی حاکم است، و در انسان، علاوه بر این تمام انواع نفسها، نفس ملکی نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: عرض و جوهر دو مفهوم متفاوت هستند. اگر جوهر را با عرض ترکیب کنیم، به عدد ده میرسیم که شامل یک جوهر و نه عرض است. این ترکیب به عنوان مقولات دهگانه شناخته میشود و این بیت به مجموع این مقولات اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو دربارهٔ مسائلت بپرسد، ای دلیر، در پاسخ به او بگو که در حال حاضر، تو برای من همانند جان و دل هستی.
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی به ویژگیهای وجود و حقایق اشیاء اشاره دارد. جوهر به ماهیت اصلی و ذات اشیاء گفته میشود، در حالی که کم و کیف به مقدار و کیفیت آنها مربوط است. همچنین، لفظ "اضافت" به پیوند و نسبت بین اشیاء اشاره دارد. در نهایت، این جمله به این نکته میپردازد که موجودات به دو شکل عمل میکنند: یا به اراده خود، یا تحت تأثیر عوامل خارجی.
هوش مصنوعی: مردی قد بلند و خوش قیافه در شهر امروز به خواسته و آرزوی خود نشسته و از کارهایی که انجام داده، احساس پیروزی میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا درباره ویژگیهای اعراض صحبت شده است و به نظر میرسد که همین مقدار اطلاعات کافی باشد. جوهرها به پنج دسته تقسیم میشوند: عقل، نفس، هیولا، جسم و صورت. همچنین اجسام به دو نوع تقسیم میشوند: اجسام مرکب که شامل معادن، گیاهان، حیوانات و انسانها هستند، و اجسام بسیط که شامل افلاک و عناصر میشوند. این ابیات نیز مجموع این مفاهیم را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: ابتدا عقل و روح وجود دارند و پس از آن، نه افلاک به دور خود میچرخند.
هوش مصنوعی: این جمله به چهار اصل اساسی اشاره دارد که شامل زمین، گیاهان و جانداران میشود. این عناصر پایه و بنیادین طبیعت را تشکیل میدهند و همه چیز از آنها سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: در مراتب موجودات زنده، مرجان به عنوان یک موجود میان معادن و گیاهان قرار دارد. یعنی از لحاظ فرم و سختی شبیه سنگ است، اما در دریا رشد میکند و مانند گیاهان از آب بیرون میآید و وقتی خشک شود، به سنگ تبدیل میشود. همچنین، درخت خرما میان گیاهان و جانوران قرار دارد و ویژگیهایی از هر دو را داراست. به این صورت که مانند جانوران، درخت خرما باید تعاملاتی بین نوع مذکر و مؤنث داشته باشد تا بارور شود؛ یعنی درخت خرما تا گردهافشانی از درخت مذکر دریافت نکند، میوه نخواهد داد. همچنین، با برش تاج درخت خرما، آن نیز از بین میرود، مشابه جانوران که با از بین رفتن سرشان هلاک میشوند. در نهایت، در میان جانوران و انسانها، موجوداتی زیادی وجود دارند، اما یکی از بارزترین این موارد، بوزینه است که اعضایش شباهت زیادی به انسانها دارد.
هوش مصنوعی: این میانجیها به این منظور وجود دارند که هر یک از آنها در بالاترین سطح خود قرار گیرند و به پایینترین سطح برسند، تا سلسله موجودات و مراتب آنها به صورت منظم و مرتب باشد.
هوش مصنوعی: بدان که وقتی که ستارهها به فرمان خداوند حرکت کردند، عناصر را با هم ترکیب کردند تا معادن به وجود بیایند. سپس گیاهان پدید آمدند تا غذای حیوانات شوند و بعد از آن، حیوانات خلق شدند. وقتی که حیوانات به کمال و تمام خود رسیدند، انسان به وجود آمد. در فرصت مناسبتر، این موضوع را به شکلی روشنتر توضیح خواهیم داد، ان شاء الله و خداوند داناتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.