ای جان تو مسافر مهمان سرای خاک
رخت اندرو منه که نه یی تو سزای خاک
آنجا چو نام تست سلیمان ملک خلد
اینجا چو مور خانه مکن در سرای خاک
ای از برای بردن گنجینهای مور
چون موش نقب کرده درین تودهای خاک
زیر رحای چرخ که دورش بآب نیست
جز مردم آرد می نکند آسیای خاک
ای از برای گوی هوا نفس خویش را
میدان فراخ کرده درین تنگنای خاک
فرش سرایت اطلس چرخست چون سزد
اینجا سریر قدر تو بر بوریای خاک
ای داده بهر دنیی دون عمر خود بباد
گوهر چو آب صرف مکن در بهای خاک
در جان تو چو آتش حرصست شعله ور
تن پروری بنان و بآب از برای خاک
در دور ما از آتش بیداد ظالمان
چون دوذ و سیل تیره شد آب و هوای خاک
بلقیس وار عدل سلیمان طلب مکن
کز ظلم هست سیل عرم در سبای خاک
آتش خورم بسان شترمرغ کآب و نان
مسموم حادثات شد اندر وعای خاک
ای کوردل تو دیده نداری از آن ترا
خوبست در نظر بد نیکو نمای خاک
داوری درد خود مطلب از کسی که نیست
یک تن درست در همه دارالدوای خاک
زین بادخانه آب دمادم مخور از آنک
از خون لبالبست درین دورانای خاک
در شیب حسرتند ز بالای قصر خود
این سروران پست شده زیر پای خاک
بس خوب را که از پی معنی زشت او
صورت بدل کنند بزیر غطای خاک
ای مرده دل ز آتش حرصی که در تو هست
در موضعی که گور تو سازند وای خاک
گر عقل هست در سر تو پای بازگیر
زین چاه سر گرفته نادلگشای خاک
بیگانه شد ز شادی و با انده است خویش
ای کاش آدمی نشدی آشنای خاک
از خرمن زمانه بکاهی نمی رسی
با خر به جز گیاه نباشد عطای خاک
دایم تو از محبت دنیا و حرص مال
نعمت شمرده محنت دارالبلای خاک
بستان عدن پرگل و ریحان برای تست
تو چون بهیمه عاشق آب و گیای خاک
ساکن مباش بر سر نطع زمین چو کوه
کز فتنه زلزله است کنون در فنای خاک
جانت بسی شکنجه غم خورد و کم نشد
انس دلت ز خانه وحشت فزای خاک
در صحن این خرابه غباری نصیب تست
ورچه چو باد سیر کنی در فضای خاک
خلقی درین میانه چو خاشاک سوختند
کآتش گرفت خاصه درین دور جای خاک
آتش چو شاخ و برگ بسوزد درخت را
در تخم پروری نکند اقتضای خاک
خود شیر شادیی نرساند بکام تو
این سالخورده مادر اندوه زای خاک
عبرت بسی نمود اگر جانت روشنست
آیینهٔ مکدر عبرت نمای خاک
گویی زمان رسید که از هیضه قی کند
کز حد بشد ز خوردن خلق امتلای خاک
آتش مثال حلهٔ سبز فلک بپوش
برکن ز دوش صدرهٔ آب و قبای خاک
بی عشق مرد را علم همتست پست
بی باد ارتفاع نیابد لوای خاک
ره کی برد بسینهٔ عاشق هوای غیر
خود چون رسد بدیدهٔ اختر فدای خاک
تا آدمی بود بود این خاک را درنگ
کآمد حیات آدمی آب بقای خاک
وآنکس که خاک از پی او بود شد فنا
فرزانه را سخن نبود در فنای خاک
حرصم چو دید آب مرا گفت خاک خور
قومی که چون منید هلموا صلای خاک
گفتم برای پند تو نظمی چنین بدیع
کردم ز بحر طبع خود آبی فدای خاک
ای قادری که جمله عیال تواند خلق
از فوق عرش اعلی تا منتهای خاک
از نیکویی چو دلبر خورشید رو شوند
در سایهٔ عنایت تو ذره های خاک
تو سیف را از آتش دوزخ نگاه دار
ای قدرتت بر آب نهاده بنای خاک
از بندگانت نعمت خود وامگیر ازآنک
«ناورد محنتست درین تنگنای خاک»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حقیقت زندگی و ناپایداری آن میپردازد. شاعر با تمثیلاتی چون "مسافر مهمان سرای خاک" و "آتش حرص" به انسانها یادآوری میکند که حیات دنیوی زودگذر است و انسانها باید به ارزشهای حقیقی و معنوی توجه کنند. او به خطرات حرص و طمع اشاره کرده و هشدار میدهد که دنیا پر از ظلم و ناعدالتیست. در انتها، بر اهمیت توجه به آخرت و دنیای پس از مرگ تأکید میشود و انسانها باید از نعمتهای دنیا بهرهمند شوند ولی نباید در آن غرق شوند. بدین ترتیب، شاعر انسان را به فکر و تعمق در زندگی و رفتارهایش دعوت میکند.
هوش مصنوعی: ای جان، تو مهمانی هستی در خانهای که خاک نام دارد. رخت و لباست را در آنجا نگذار، زیرا تو برای این دنیای مادی نیامدهای.
هوش مصنوعی: در آنجا که نام تو مانند نام سلیمان در ملک و آسمان است، اینجا مانند موری نباش که در خانه خاکیاش زندگی کند.
هوش مصنوعی: ای کسی که برای به دست آوردن گنجهای پنهان مانند موش در این توده خاکی حفاری میکنی.
هوش مصنوعی: زیر آسمان مداری که در آن آب نیست، تنها مردم میتوانند کار کنند و آسیاب خاک را به حرکت درآورند.
هوش مصنوعی: ای کسی که برای تجربه و ابراز وجود خود، نفس و روح خود را در این دنیای محدود و خاکی گسترش دادهای.
هوش مصنوعی: این بیت به شکوه و عظمت انسان اشاره دارد. میگوید که زندگی و وجود انسان به قدری ارزشمند است که حتی عرش آسمان نیز مانند فرشی از اطلس در زیر پای اوست. در اینجا، احترامی که به مقام و منزلت انسان داده میشود، بیانگر اهمیت و بزرگی او در میان موجودات دیگر است. بر این اساس، باید قدر و منزلت انسان را شناخت و برای آن ارزش قائل شد.
هوش مصنوعی: ای انسان، زندگیات را صرف چیزهای بیارزش نکن، زیرا عمر تو مانند جواهر باارزشی است که نباید در راه زمین و خاک هدر برود. بر همانند آب، به راحتی از بین نرود.
هوش مصنوعی: در دل تو همانند آتش، حریص و پرشور است. توجه زیاد به تن پروری و خواسته های دنیوی، تو را از حقیقت وجودیات دور میکند و مانند آبی که برای خاک لازم است، تو نیز به عمق روح و معنویت نیاز داری.
هوش مصنوعی: به دلیل ظلم و ستم ظالمان، وضعیت ما به قدری بحرانی شده است که به مثل آتش و سیلی تیره، آب و هوا و خاک ما نیز دچار تغییرات منفی شده و به سختی کشیده شده است.
هوش مصنوعی: از درخواست عدالت مثل بلقیس و سلیمان دست بردار، زیرا ظلم مانند سیل در سرزمین سبا در حال افزایش است.
هوش مصنوعی: به مانند شترمرغ که در سختیها و مشکلات زندگی، به سمت نابودی میرود و نمیتواند از آب و نان ناسالم و مختل کنندهی شرایط خود فرار کند، من نیز در آتش و مشکلات زندگی گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: ای انسان نادان، چون چشمانت نمیبیند، از این رو خوب است که در نظر تو زشت به نظر برسد. خاک، حتی اگر زشت باشد، در واقع نیکو و زیباست.
هوش مصنوعی: از کسی که هیچ کس در دنیا نمیتواند تمام دردها و معضلات را حل کند، نباید توقع کمک داشت. این دنیا پر از نقص و نارسایی است و هیچکس نمیتواند بهتنهایی همه مشکلات را برطرف کند.
هوش مصنوعی: اینجا به نوعی هشدار داده میشود که نباید از این محیط پر سر و صدا و آشفته ناراحتی و ناامیدی گرفت. چون این دنیا پر از درد و رنج است و ما باید حواسمان باشد که به مسائل سطحی و ناپایدار اهمیت ندهیم. در واقع، باید از سختیها و چالشهای زندگی درس بگیریم و آنها را پشت سر بگذاریم.
هوش مصنوعی: این افراد بزرگ و مرفه، در حال حاضر از بلندی قصر خود، به حالت حسرت و ناامیدی در حال تماشای این هستند که چگونه به زیر پای خاک تبدیل شدهاند و به جایگاه پایینتری افتادهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد تلاش میکنند تا زیبایی را به چیزی ناپسند و زشت نسبت دهند و آن را در زیر پوششی از خاک پنهان کنند.
هوش مصنوعی: ای کسی که دلات مرده است، به خاطر آتش ولع و اشتیاقی که در وجود تو وجود دارد، در جایی که برایت قبر میسازند، وای بر تو و بر خاکت.
هوش مصنوعی: اگر در سر تو عقل وجود دارد، پس پای خود را از این چاه بیرون بکش و به دنبال گشایش از خاک نباش.
هوش مصنوعی: انسان از شادی دور شده و به غم و اندوه خود دل بسته است. کاش هرگز با زندگی مادی و دنیوی آشنا نمیشد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از زندگی بگذری و به دنبال رسیدن به اهداف خود باشی، نمیتوانی به چیزی جز زحمت و تلاش تکیه کنی. در این دنیا، فقط از تلاش و کوشش حاصل میشود و چیزی جز این، فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: مدام در حال حسرت به دنیای پر از محبت و ثروت هستی، در حالی که این دنیا، سرای بلای خاکی است.
هوش مصنوعی: باغ عدن پر از گل و گیاهان خوشبوست که برای تو آماده شده، چون عشق جانوران به آب و خاک طبیعی است.
هوش مصنوعی: بر روی زمین مانند کوه ساکن و ثابت نباش، زیرا که زلزلهها باعث نابودی و فروپاشی میشوند و در نهایت همه چیز به خاک برمیگردد.
هوش مصنوعی: روح تو بارها با درد و غم آزرده شده، اما محبت و آرامش دلت همچنان به خانه خوف و وحشت متمایل است.
هوش مصنوعی: در این ویرانه، تنها گرد و غبار به تو میرسد، اما اگر مانند بادی که در فضای خاک حرکت میکند، برسی، ممکن است چیزی بیشتر از این پیدا کنی.
هوش مصنوعی: در میان مردم، عدهای مانند خاشاک در آتش سوختند، بهخصوص در این زمان که جای خاک هم به آتش دچار شده است.
هوش مصنوعی: هرگاه آتش شاخ و برگ درختی را بسوزاند، دیگر نمیتواند در پرورش تخم آن درخت تأثیرگذار باشد و نیازی به خاک نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: خود شادی به تنهایی نمیتواند تو را خوشحال کند؛ این مادر سالخوردهی اندوه که از خاک بهوجود آمده، نمیتواند به تو خوشی بدهد.
هوش مصنوعی: اگر جانت پاک و روشن باشد، میتوانی از عبرتها و درسهای زندگی بهرهمند شوی و مانند آیینهای که دچار کدورت است، حقیقت را درک کنی.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد زمانی فرا رسیده که زمین، از انباشت انسانها و خوراکیها، به اندازهای پر شده که دیگر نمیتواند تحمل کند و باید چیزی را بیرون بریزد.
هوش مصنوعی: آتش، شبیه پوشش سبز آسمان است. آن را از دوش آب و لباس خاک بردار.
هوش مصنوعی: بی عشق، حتی دانش و تلاش انسان هم بیارزش و نازل است، و مانند پرچم در خاک، بدون وزش باد، نمیتواند به ارتفاعی دست یابد.
هوش مصنوعی: کسی که عاشق واقعی است، چگونه میتواند به دنبال غیر از معشوق خود برود؟ هنگامی که به چشمان ستارهها مینگرد، به خاطر عشقش حاضر است جانش را فدای خاکی کند که او را در بر دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان وجود داشته، این خاک نیز وجود داشته است. وقتی انسان به دنیا میآید، حیات او به دوام و بقای این خاک وابسته است.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال خاک و زمین میرود، نهایتاً نابود میشود و در این نابودی، خردمندان و فرزانگان حرفی برای گفتن ندارند.
هوش مصنوعی: وقتی حرصم آب را دید، به من گفت که تو مانند قومی هستی که به خاک تعلق دارند. بروید و خود را به خاک بسپارید.
هوش مصنوعی: گفتم برای اینکه به تو نصیحتی کنم، شعری تازه و زیبا سرودم. این شعر مانند آبی است که از دریا خلق شده و به خاطر زمین به او مینازم.
هوش مصنوعی: ای قدرتی که تمام موجودات، از بالای عرش پرفراز تا پایینترین نقطه خاک، تحت پرورشت قرار دارند.
هوش مصنوعی: وقتی محبوبی با زیبایی و نیکیاش درخشید، واقعییتهای کوچک و ناچیز نیز در سایهٔ لطف و حمایت تو ارزش مییابند.
هوش مصنوعی: ای قدرتی که میتوانی آب را بر روی زمین بگذاری، از آتش جهنم سیف را حفظ کن.
هوش مصنوعی: از بندگانت درخواست نعمت نکن؛ زیرا زندگی در این دنیاست که پر از مشکلات و سختیهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا درد و محنت است در این تنگنای خاک
محنت برای مردم و مردم برای خاک
جز حادثات حاصل این تنگنای چیست
ای تنگ حوصله چه کنی تنگنای خاک
این عالمی است جافی و از جیفه موج زن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.