مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم
پیش شمع عشق چون پروانه جان بازآمدم
عشقت آمد در درونم از حجاب خود برون
رفتم و اینجازبهر کشف آن راز آمدم
همچو نی درمجلس تو سالها بودم خموش
بر دهان من نهادی لب بآواز آمدم
گر نوازی ور زنی هرگز ننالم بی اصول
کز در تسلیم با هرپرده دمساز آمدم
درمن ار آتش زدی خندان شدم چون سوخته
ور چو شمعم سر بریدی گردن افراز آمدم
سر بزیر پا نهادم تا مرادم دست داد
چون فگندم بال وپر آنگه بپرواز آمدم
گرچه از شوق تو دارم آب چشمی همچو ابر
همچو برق از شور عشقت آتش انداز آمدم
من گدای حضرتم دریوزه من نان لطف
نی زبهر استخوان چون سگ بدرباز آمدم
سیف فرغانی همی گوید بیا خونم بریز
زآنکه من در کشتن خود با تو انباز آمدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به تصویر کشیدن حالتی عاشقانه و شوق است. او به مجلسی که پر از عشق و راز است، وارد میشود و به شمع عشق مشابه پروانهای جان تسلیم میشود. او میگوید که عشق در درونش شکوفا شده و از پردهها عبور کرده است. او سالها خاموش مانده و اکنون با شجاعت خود را ابراز میکند. شاعر به تسلیمپذیری و نزدیکیاش به عشق اشاره میکند و میگوید که حتی اگر آسیب ببیند، باز هم خوشحال است، زیرا در پی عشق آمده است. او خود را گدای عشق میداند و از محبت و لطف یار میطلبد. در پایان، به نظر میرسد که او خواستار فداکاری و نزدیکی بیشتری به معشوقش است.
هوش مصنوعی: به جایی آمدم که در آن دوستانم جمع هستند و من هم به خاطر عشق و محبت به آنجا آمدهام. مثل پروانهای که به شمع نزدیک میشود، من نیز با تمام وجود به این عشق نزدیک شدهام.
هوش مصنوعی: عشق تو در وجود من وارد شد و من از پردهها و موانع خود گذشتم و اکنون به اینجا آمدهام تا آن راز را کشف کنم.
هوش مصنوعی: مدتها در جمع تو مانند نی ساکت و خاموش بودم، تو بر لبان من سکوت گذاشتی، اما اکنون با صدایی بلند به سخن آمدهام.
هوش مصنوعی: اگر به من لطف کنی یا به من آسیب برسانی، هرگز شکایت نخواهم کرد؛ زیرا با تمام وجود و تسلیم به هر شرایطی که باشد، به اینجا آمدهام.
هوش مصنوعی: اگر به من آتش مار زدی، من با وجود سوختن خندان شدم، چون وقتی گردن شمع را بریدی، باز هم با سربلندی و زیبایی آمدم.
هوش مصنوعی: من سر را به زیر پا گذاشتم تا به خواستهام برسم، وقتی که بال و پرم را رها کردم، آنگاه توانستم پرواز کنم.
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر شوق تو اشکهایی میریزم، مانند ابر، اما از هیجان عشق تو به آتش درآمدهام.
هوش مصنوعی: من انسان فقیر و نیازمندی هستم که برای دریافت محبت و کمک دیگران به در خانه آنها آمدهام. مانند سگی که برای به دست آوردن لقمهای غذا، به سوی در باز میدود، من نیز به خاطر محبت و مهربانی به در خواهش وارد شدم.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی میگوید: بیا و خون من را بریز، زیرا من به خاطر کشتن خودم با تو همراه شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلبل عشقم که چون با شوق دمساز آمدم
ریختم بال و پر و آنگه به پرواز آمدم
بحر مالامال دردم و ز دل پر اضطراب
اینک از موج نفس خمیازه پرداز آمدم
آتش شوقم سپند بیقراری کرده بود
[...]
آن لب شیرین چو جام بوسیدم و باز آمدم
تنگ شکر بسته و از هند و اهواز آمدم
بیحضور دوست عاشق چون زید در بوستان
در بهشتم خواند زاهد رفتم و باز آمدم
بال و پر بشکسته بودم لیکن از رخنه قفس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.