ایا بحسن چو شیرین بملک چون پرویز
قد تو سرو روانست و سرو تو گل ریز
بروزگار تو جز عاشقی کنم نسزد
بعهد خسرو چون کار خر کند شبدیز
اگر ز لعل تو مستان عشق نقل خوهند
بخنده لب بگشا و شکر ز پسته بریز
بزیر پای میاور چو خاک و برمگذر
مرا که نیست به جز دامن تو دست آویز
گرم بتیغ برانی ز پیش تو نروم
نه من ز تو نه ز حلوا کند مگس پرهیز
من شکسته گر از تو جفا کشم چه عجب
نه دست دفع بلا دارم و نه پای گریز
کسی کز آتش عشق تو گرم گشت دلش
از آب گرد برآرد بآه دردآمیز
بعهد حسن تو شد زنده سیف فرغانی
که مرده خفته نماند بروز رستاخیز
از آن زمان که چو فرهاد بر تو عاشق شد
چو وجد گفته شیرین اوست شورانگیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عاشقانهای از چهره معشوق و احساسات عاشقانه میپردازد. شاعر با مقایسه زیبایی معشوق به ستارههای درخشان و گلهای خوشبو، عشق خود را ابراز میکند. او میگوید که تنها کار worthy او در این دنیا عشق ورزیدن است و از معشوق میخواهد که عشقش را با لبخند و شکر نشان دهد. شاعر اشاره میکند که حتی اگر از طرف معشوق جفا ببیند، از او دور نخواهد شد و عشقش را ادامه خواهد داد. در نهایت، عشق او باعث بقای روح و انرژی زنده است و مانند داستان فرهاد و شیرین، عشق او هم شوری خاص دارد.
هوش مصنوعی: ای زیبای خوشسخن، همچون شیرینی در سلطنت پرویز، قامت تو همچون سرو است و گلهای تو، همچون گلبرگها بر زمین میریزند.
هوش مصنوعی: در روزگار تو، تنها عشق ورزیدن برای من کافی است، زیرا در عهد خسرو، کارها مانند کاری است که شبدیز (اسب افسانهای) انجام میدهد.
هوش مصنوعی: اگر از زیباییها و جذابیتهای تو، عاشقان داستانها بگویند، با لبخند لبهایت را باز کن و از خوشی شکر مانند دانههای پسته بپاش.
هوش مصنوعی: زیر پای من نرو و بر من نگذری، چون من چیزی جز دامن تو برای چنگ زدن ندارم.
هوش مصنوعی: اگر با شمشیرت مرا از خود برانی، باز هم به جلو نمیروم. نه به خاطر تو، و نه به خاطر حلوا، که مگس از آن پرهیز میکند.
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر بدیها و ظلمهای تو آسیب ببینم، چه چیز عجیبی است؟ نه قدرتی برای دوری از بلا دارم و نه راهی برای فرار.
هوش مصنوعی: کسی که از عشق تو گرم شده، قلبش از شدت احساس مانند آب بخار میشود و با درد و آهی جانسوز از خود خارج میشود.
هوش مصنوعی: با وعده نیک تو، سیف فرغانی زنده شد، کسی که در خواب مرگ مانده بود و حالا به روز قیامت بیدار شده است.
هوش مصنوعی: از زمانی که همانند فرهاد به تو عشق ورزیدم، شوق و شعف کلام شیرین تو در دل من موج میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی برآیم با آن که برنیاید خلق
و برنیایم با روزگار خورده کریز
چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان
چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز
نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز
یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز
مرا ز رفتن معشوق دیده لؤلؤ ریز
ورا ز آمدن شب سپهر لؤلؤ ساز
چهار چیز همی خواهم از خدای ترا
بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز
به پات اندر خار و به دستت اندر مار
به ریشت اندر هار و به سبلت اندر تیز
زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز
چنان سه چیز که مانند آن ندانم نیز
یکی لباس جوانی دوم امید و امل
سیم حلاوت دیدار دوستان عزیز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.