عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت عربی که در عجم افتاد و سر گذشت او با قلندران
... در نظاره می گذشت آن بی خبر
بر قلندر راه افتادش مگر
دید مشتی شنگ را نه سر نه تن ...
... عقل و جان بر شارع سیلش فتاد
چون قلندریان چنانش یافتند
آب برده عقل و جانش یافتند ...
... رندی آمد دردی افزونش داد
وز قلندر عور سر بیرونش داد
مرد می شد همچنان تا با عرب ...
... گفت می رفتم خرامان در رهی
اوفتاده بر قلندر ناگهی
هیچ دیگر می ندانم نیز من
سیم و زر رفت وشدم ناچیز من
گفت وصف این قلندر کن مرا
گفت وصف اینست و بس قال اندرا ...
عطار » مختارنامه » مقدمه
... باب چهل و دوم در صفت دردمندی عاشق
باب چهل و سوم در قلندریات و خمریات
باب چهل و چهارم در معانی که تعلق به گل دارد ...
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۳۸
... من وزن آرد چون به ترازو سنجند
بیوزن آید گر به قلندر آیی
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۶۰
گه نعره زن قلندرت خواهم بود
گه در مسجد مجاورت خواهم بود ...
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۵۵
گه نعره زن قلندر آیم با تو
گه پیش فتاده بر سر آیم با تو ...
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۸
... من زاهد فوطه پوش چون دانم بود
چون یار مرا قلندری میخواهد
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۱۴
... ما را جگر از زهد ریایی خون شد
ای رند قلندری کجایی آخر
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۱۶
زین درد که جز غصه جان میندهد
جز درد قلندری امان میندهد
آن آه به صدق کز قلندر خیزد
در صومعه هیچ کس نشان میندهد
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۱۷
... زنهار به گرد من مگرد ای زاهد
کاین رند قلندر از نمازت ببرد
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۱۸
... فانی شوی و به یک زمان باز رهی
یک لحظه به بازار قلندر بگذر
تا از بد و نیک دو جهان باز رهی
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۵
ای ترک قلندری شرابی در ده
جامی دو می از بهر خرابی در ده ...
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۹ - هم در این معنی بنوع دیگر فرماید
... درین معنی منم هشیار معنی
قلندروار اندر دار دنیا
قلندر در جهان منصور آمد
که از جان و جهان او دور آمد
چو رخت افکندهام این لحظه بر در
از آنم در ره معنی قلندر
قلندر وار اینجا پاکبازم
که در پاکی حقیقت پاکبازم ...