نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۴ - خواجه حافظ فرماید
... برگلستانی زکمخا نالهای زار داشت
گفتمش چون چرخ ابریشم فغان در وصل چیست
گفت ما را گلعذار شرب دراینکار داشت ...
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۹۸ - وله قدس الله روحه
... منی که دل ننهادم بشاهد بازار
فغان که بسته والا ببرد از راهم
زسرفرازی دستار بندقی چه عجب ...
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
... گویی بر شاهیست کمر بسته غلامی
چرخ ابریشم منادی زد که هر کجا بسته ایست بگشایند تنگها بریزند بقچها حاضر کنند مفرش را در بار فرود آورند از گرز کدینه یاساقیان قدک و صوفک فرو گوفتند چنانکه فغانشان بملاء اعلا رسید کرباس خامرا در شکنجه و نمک آب کشیدند پس کلاه نوروزی داروغه گشت پشمین شولار پا کار شد میلک منصوری محصل گشت کتک کرباس خیمه بدست گرفت و کیسه دراز بر رعیت رخوت دوخته همه را بغربال کاسر بیخت چریک بشهر لباس و قصبه قصب انداختند از قضای سقرلاط وارون و صوف دگرگون چنین از آنمیان بجاسوسی رفته بود تا حقیقت آنسیاهی معلوم کند بحکم اذا شتد البلا فانتظر الفرج باز آمد و گفت ای گروه لباسلاباس
اندیشه غلط کرده و دور افتادید ...
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۴ - رزم کمخا بصوف
... زچرخ قزآوازه سوره خاست
زدفین فغان بهر ماسوره خاست
چه از گرد بالش چه ازمتکا ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۹ - در کشف و اظهار آنکه در نفس کلمه طیبه لااله الاالله اشارتی هست به ستر و اخفای آن
... این سبق پیشه کن چه روز و چه شب
بی فغان زبان و جنبش لب
پیش روشندلان بحر صفا ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۲ - در مذمت آنان که به جهت اجتماع عوام و استجلاب منافع معاش از ایشان مجالس آرایند و به سبیل جهر و اعلان به ذکر حق سبحانه و تعالی اشتغال نمایند
... که از آن مردم آمدند به تنگ
گشت خشک از فغان سقف شکاف
ذاکران را درون ز لب تا ناف ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۶ - در ذکر قلبی آنان که دم از ذکر قلبی زنند و بر خود علامات آن نصب کرده آن را از قبیل ذکر خفیه شمارند و ندانند که آن نیز حکم ذکر جهر دارد بلکه ذکر جهر نیز از آن بهتر است زیرا که در ذکر جهر اصل ذکر متحقق است و احتمال غیر آن ندارد به خلاف ذکر خفیه
... سرفکنده فرو به سینه و دوش
این سراسر فغان و فریاد است
که مرا ذکر خفیه اوراد است ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۶ - در بیان معنی استعاذت و حقیقت آن و بیان آنکه شیطان مظهر اسم مضل است پس استعاذت از وی به اسم هادی و مظاهر آن باید کرد
... گشته همراه صاحب خانه
می کند همچو او فغان و نفیر
در به در کو به کو که دزد بگیر ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۳ - قصه غوری و حج رفتن او به یک تگ و بازگشتن او از منزل اول
... باشدش پای بر سر هستی
افکند از فغان و شیون تو
بار هستی ز دوش و گردن تو
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - تتمه سخن
... ذوق و حال کسان چه شرح دهی
خواجه را هیچ نی چه سود فغان
که فلان داشت این و بهمان آن
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۰ - قصه عیینه و ریا
... مهر را راه آمدن گم شد
در نفیر و فغان زبان جرس
تنگ بر صبحدم مجال نفس ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۱ - حیران شدن معتمر در آنکه آن زاری کننده که بود و پشیمان شدن که چرا دنبال آواز نرفت
... کان همه نالش از زبان که بود
وان همه سوزش از فغان که بود
چیست این ناله کیست نالنده ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۹ - فرستادن پدر ریا را بعد از چهل روز همراه عیینه به مدینه و پیش گرفتن حرامیان و هلاک شدن بر دست ایشان
... چون کند طوطی از قفس پرواز
به خروش و فغان نیاید باز
عاقبت لب ز نوحه دربستند ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۲ - خریدن تاجر تحفه را و به خانه بردن و جذبه رسیدن مر او را
... قرب یک سال آنچنان می بود
همدم گریه و فغان می بود
نه به شب خواب و نی به روز قرار ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۳ - رسیدن شیخ بزرگوار سری سقطی قدس الله تعالی سره به سر وقت تحفه و آگاهی یافتن از حالی وی
... کین پریرو چراست در زنجیر
برگرفته چنان فغان و نفیر
جمله گفتند کز فلان خانه ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۴ - به هم رسیدن شیخ سری قدس سره و تاجر و خریداری کردن شیخ سری تحفه را از وی
... رغبت بیع تحفه ظاهر کرد
کرد تاجر فغان که واویلاه
که شد احوال من ز فقر تباه ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۵ - قصه ملاقات ذوالنون مصری قدس الله تعالی سره در حرم مکه با آن کنیزک و مقالات ایشان با یکدیگر
... ناله ای ناگهم رسیده به گوش
که برآمد ز من فغان و خروش
در پی ناله برگرفتم راه ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۳ - حکایت پیر زالی که راه بر سنجر گرفت و از بیراهی یک دو ظالم دادخواهی کرد و ظلم ایشان را از راه برداشت
... مضطر از دست ظلم میوه کنان
بیوگان در فغان ز میوه بری
تو گشاده دهان به میوه خوری ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۶ - حکایت هرمز بن کسری و منادی فرمودن وی سپاه را که به کشت کس درمیایید و بریدن گوش آن کس که آن منادی را گوش نکرد
... خوشه غوره ای ز تاک شکست
صاحب باغ برگرفت فغان
کای برافتاده از تو کیش مغان ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۰ - حکایت دعا کردن پادشاه ترمذ که تا از کنیزکی که به محبت وی از تدبیر ملک بازمانده بود خلاصی یابد
... ناگهان موجی از میان برخاست
زان دو زورق نشین فغان برخاست
رفت زورق به موج آب فرو ...