شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
... شیرین لب او تا که به گفتار درآمد
عالم همه پر ولوله و شور و فغان شد
چون عزم تماشای جهان کرد ز خلوت ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
... جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
... تجلیی ز تو جان را هزار شهد شهادت
فغان و ناله جانها گذشت از سر گردون
بوصل گوی که ای جان رسید وقت عنایت ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
... کنون که خون دلم ریخت جان و دل بر دست
فغان من همه زآنست کآن حبیب قلوب
هزار پرده درید و هنوز در پردست ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
... مگر از خلوت جان جانب بازار شدست
این همه نعره و فریاد و فغان دانی چیست
دوست خود را ز پس پرده خریدار شدست ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
... مرا مگوی که آهسته باش و دم درکش
فغان من همه زان چشم مست فتانست
بیا بکوی خرابات عشق تا بینی ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
... زآن روست که آنجا همه لبیک و نفیرست
زین موست که اینجا همه فریاد و فغانست
گفتم که بهرحال و بهروجه که دیدم ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
... زاهد هله امروز تو در ملک امانی
در کوچه ما نعره و آشوب و فغانست
آنیست در آن چهره زیبای تو مادام ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
... مگر ای ساربان محمل روان شد
جرسها را فغان اندر فغانست
کلید گنج معنی را بدست آر ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
... دل آهن بترسد از جدایی
جرسها در نفیر و در فغانست
جرس را این فغان و ناله از چیست
که در محمل ز جانان صد نشانست ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
... حاجت به مدد ندارد آن یار
پس بانگ و فغان این مدد چیست
چون جمله کن و مکن از او خاست ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
... چو از درد ما دلبران فارغند
همه سوز و آه و فغان هیچ نیست
چو هرگز ندارد درین گیر و دار ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹
... همه جمعیم رندان اندرین دیر
فغان جان درویش از جداییست
بنور عشق شاید رفتن این راه ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
... بعالم عاشقان راهای و هوییست
جرسها را فغان الرحیلست
تنم از بیم هجران همچو موییست ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴
... زین بیش بی نقاب مرو در میان شهر
ای دوست الحذر که فغان ها ز حد گذشت
ای یار جان که بر سر بازار عاشقی ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹
... ولی چو چوبک عشقش رسید یعنی قل
بغلغل آید و صد شور و صد فغان دارد
بهر اصول که گیرد نقاره از مضراب ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱
... صفات حسن تو می گفت قاسم
فغان از بلبل بی دل بر آمد
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹
هرکجا می گذرد دوست فغان خواهد بود
خاطر اندر پی آن سرو روان خواهد بود ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴
... که در خزان نتوان یافتن گلی بر بار
طریق عقل مقلد فغان دارا گیر
حدیث عشق مشعبد هزار دار و مدار ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴
... چو تو روی خود نمودی دل و جان بهم برآمد
همه جا خروش و ناله همه جا فغان مستان
تو بعین قاسمی گر نظری کنی ببینی ...