گنجور

 
۱۰۴۱

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

... شیرین لب او تا که به گفتار درآمد

عالم همه پر ولوله و شور و فغان شد

چون عزم تماشای جهان کرد ز خلوت ...

شمس مغربی
 
۱۰۴۲

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

... جایی رسید ناله که از آسمان گذشت

با او بهیچ جا نرسید این فغان ما

ما گم شدیم در طلب حی لایموت ...

قاسم انوار
 
۱۰۴۳

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

... تجلیی ز تو جان را هزار شهد شهادت

فغان و ناله جانها گذشت از سر گردون

بوصل گوی که ای جان رسید وقت عنایت ...

قاسم انوار
 
۱۰۴۴

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

... کنون که خون دلم ریخت جان و دل بر دست

فغان من همه زآنست کآن حبیب قلوب

هزار پرده درید و هنوز در پردست ...

قاسم انوار
 
۱۰۴۵

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

... مگر از خلوت جان جانب بازار شدست

این همه نعره و فریاد و فغان دانی چیست

دوست خود را ز پس پرده خریدار شدست ...

قاسم انوار
 
۱۰۴۶

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

... مرا مگوی که آهسته باش و دم درکش

فغان من همه زان چشم مست فتانست

بیا بکوی خرابات عشق تا بینی ...

قاسم انوار
 
۱۰۴۷

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

... زآن روست که آنجا همه لبیک و نفیرست

زین موست که اینجا همه فریاد و فغانست

گفتم که بهرحال و بهروجه که دیدم ...

قاسم انوار
 
۱۰۴۸

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

... زاهد هله امروز تو در ملک امانی

در کوچه ما نعره و آشوب و فغانست

آنیست در آن چهره زیبای تو مادام ...

قاسم انوار
 
۱۰۴۹

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

... مگر ای ساربان محمل روان شد

جرسها را فغان اندر فغانست

کلید گنج معنی را بدست آر ...

قاسم انوار
 
۱۰۵۰

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

... دل آهن بترسد از جدایی

جرسها در نفیر و در فغانست

جرس را این فغان و ناله از چیست

که در محمل ز جانان صد نشانست ...

قاسم انوار
 
۱۰۵۱

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

... حاجت به مدد ندارد آن یار

پس بانگ و فغان این مدد چیست

چون جمله کن و مکن از او خاست ...

قاسم انوار
 
۱۰۵۲

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

... چو از درد ما دلبران فارغند

همه سوز و آه و فغان هیچ نیست

چو هرگز ندارد درین گیر و دار ...

قاسم انوار
 
۱۰۵۳

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

... همه جمعیم رندان اندرین دیر

فغان جان درویش از جداییست

بنور عشق شاید رفتن این راه ...

قاسم انوار
 
۱۰۵۴

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

... بعالم عاشقان راهای و هوییست

جرسها را فغان الرحیلست

تنم از بیم هجران همچو موییست ...

قاسم انوار
 
۱۰۵۵

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

... زین بیش بی نقاب مرو در میان شهر

ای دوست الحذر که فغان ها ز حد گذشت

ای یار جان که بر سر بازار عاشقی ...

قاسم انوار
 
۱۰۵۶

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

... ولی چو چوبک عشقش رسید یعنی قل

بغلغل آید و صد شور و صد فغان دارد

بهر اصول که گیرد نقاره از مضراب ...

قاسم انوار
 
۱۰۵۷

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

... صفات حسن تو می گفت قاسم

فغان از بلبل بی دل بر آمد

قاسم انوار
 
۱۰۵۸

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

هرکجا می گذرد دوست فغان خواهد بود

خاطر اندر پی آن سرو روان خواهد بود ...

قاسم انوار
 
۱۰۵۹

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴

 

... که در خزان نتوان یافتن گلی بر بار

طریق عقل مقلد فغان دارا گیر

حدیث عشق مشعبد هزار دار و مدار ...

قاسم انوار
 
۱۰۶۰

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴

 

... چو تو روی خود نمودی دل و جان بهم برآمد

همه جا خروش و ناله همه جا فغان مستان

تو بعین قاسمی گر نظری کنی ببینی ...

قاسم انوار
 
 
۱
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۱۸۰