گنجور

 
۸۴۱

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

... معذورم ار بنالم زیرا که می زنندم

لیکن چه چاره سازم کز خویش در فغانم

وقتی که طفل بودم هم خرقه بود خضرم ...

خواجوی کرمانی
 
۸۴۲

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

... کیست کو در من مسکین کند از لطف نگاه

بشه چرخ برم زین دل پر آه فغان

بدر مرگ برم زین تن پر درد پناه ...

خواجوی کرمانی
 
۸۴۳

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

... شاخ سنبل بر ارغوان دیدی

در فغانم ز دست قاتل خویش

کشته را هیچ در فغان دیدی

همچو غرقاب عشق او خواجو ...

خواجوی کرمانی
 
۸۴۴

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

... آخر ای فتنه ی زمان بنشین

تا نخیزد فغان ز اهل نشست

گر نباشد جهان و هرچه در اوست ...

... چون خروس سحر نوا برداشت

بلبل مست در فغان آمد

شمع می گفت رمزی از غم دل ...

... ور بمعنی نظر کنی همه اوست

چون ز مرغ سحر فغان برخاست

نعره از جان عاشقان برخاست ...

... چون به دیر آمدیم و بنشستیم

از مغان دم بدم فغان برخاست

که جهان صورتست و معنی دوست ...

خواجوی کرمانی
 
۸۴۵

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۹ - یمدح الامیر الاعظم الشهریار المعظّم خسرو الغازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد بن مظفر زیدت معدلته

 

... نای رزمی از دل آتش فروزان در نفیر

کوس حربی از نهیب جنگجویان در فغان

نیلگون گردد سپهر از گرد مرکب چون زمین ...

خواجوی کرمانی
 
۸۴۶

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۰ - یمدح الشیخ العالم قدوة الاوتاد و الاقطاب سیف الحق و الدین الباخرزی قدس الله روحه

 

دوش چون سیمرغ زرین کوه بر قاف آشیان

آمدند از هر طرف مرغان شبخوان در فغان

شیشه ی شفاف گشت از دوده ی ظلمت سیاه ...

خواجوی کرمانی
 
۸۴۷

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - یمدح السلطان الاعظم عصمة الدنیا و الدین دلشاد خاتون طیب الله مرقدها

 

... آنهمه فریاد کردم تا بفریادم رسی

چون فغان کردم ز فریادم بفریاد آمدی

گرچه هر عهدی که با من کرده بودی باد بود ...

خواجوی کرمانی
 
۸۴۸

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - فی نعت سلطان الانبیا و مناقب الائمة اثنا عشر علیهم السلام

 

... صبا چو دم زند از گلستان اورادش

ز جان فاخته خیزد فغان که کو کو باز

طراز کسوت مه بود عطف دامن او ...

خواجوی کرمانی
 
۸۴۹

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۹۳

 

... شب رحیل خوشا در عماری آسودن

بشرط آنکه جرس ناله و فغان نکند

چه باشد ار نفسی ساربان در این منزل ...

خواجوی کرمانی
 
۸۵۰

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

... بود از خروس مرغ صراحی سماع من

وز سوز سینه هر نفسم جز فغان نبود

دل را که بود بی خبر از جام سرمدی ...

خواجوی کرمانی
 
۸۵۱

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

... چون عود ره دل زندم چون نخروشم

خلقی ز فغانم بفغانند ولیکن

این طرفه که می نالم و پیوسته خموشم ...

خواجوی کرمانی
 
۸۵۲

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

... با جوانان بر در میخانه مست افتاده ایم

وز فغان پیر مغان را در عذاب افکنده ایم

شاهد میخوارگان گو روی بنمای از نقاب ...

خواجوی کرمانی
 
۸۵۳

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

... گهی کز کازرون رحلت گزینم

بنالد از فغانم کوه نالان

غریبان را چرا باید که بینند ...

خواجوی کرمانی
 
۸۵۴

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

... زیر هر موی دلی واله و شیدا را بین

باغبان گر ز فغان منع کند بلبل را

گو نظر باز کن و لاله حمرا را بین ...

خواجوی کرمانی
 
۸۵۵

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

... اگر نه قصه ی مشک ختن خطاست بگو

فغان ز دیده که آب رخم برود بداد

ببین سرشک روانم وگر رواست بگو ...

خواجوی کرمانی
 
۸۵۶

جلال عضد » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - فی مدح السلطان ابواسحق اناراللّه برهانه

 

... ز تنگنای دلم بر فلک رسد هر دم

نوای ناله زیر و فغان و گریه زار

به بوی صبح صفا هر شبی بود نزدیک ...

جلال عضد
 
۸۵۷

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۳۳

 

... ای عزیزان الغیاث از جور یار

وی مسلمانان فغان از دست دوست

این دل مجروح سرگردان من ...

جلال عضد
 
۸۵۸

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۴۳

 

... تو کجا دانی که این منزل ترا در پیش نیست

از فغان چنگ و نوشانوش مستان گوش ما

آنچنان پر شد که جای پند نیک اندیش نیست ...

جلال عضد
 
۸۵۹

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۵۵

 

... عاشق به سؤال و دوست فارغ

بلبل به فغان و غنچه خاموش

ای خواجه نصیحتم مفرمای ...

جلال عضد
 
۸۶۰

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۵۸

 

... همیشه غاشیه سر همی کشم بر دوش

به عهد حسن تو از عاشقان فغان برخاست

به دور گل ننشینند بلبلان خاموش ...

جلال عضد
 
 
۱
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۱۸۰