فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰
... راه نفسی بهر کسی پیدا نیست
شهریست پر از ناله و فریاد و فغان
فریاد که فریادرسی پیدا نیست
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳ - درباره وستداهل سوئدی، رییس شهربانی
... پس پیش وزیر و شه ز طوفان گله کرد
دیروز فغان ما گر از خارجه بود
امروز رواست شکوه از داخله کرد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱
... یا صاحب زور معنوی باید شد
فریاد و فغان و ناله را نیست اثر
در جامعه بشر قوی باید شد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵
... یک عمر بر این ملت خواب آلوده
فریاد و فغان زدیم بیدار نشد
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در مدح شهابالثاقب حضرت مولیالموالی علی علیهالسلام
فغان ز عشق که آسان نماید اول بار
چو مدتی گذرد سخت میشود دشوار ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح مولیالموالی حضرت امیرالمؤمنین (ع)
... دانند اهل دل که برای وصال اوست
بیگاه و گاه ناله و شور و فغان دل
چون دل باو رسید بیابد سکون بلی ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۴ - در تهنیت عید مولود حضرت مولی الموالی علی علیهالسلام
... جشنی باشد پدید بزمی باشد عیان
رودی دارد سرود تاری دارد فغان
نایی دارد نوا چنگی دارد خروش ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۴ - تضمین غزل خواجه حافظ علیهالرحمه
... گشوده طره و فریاد میکند صلصل
ز بی ثباتی گل می کند فغان بلبل
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۷ - تضمین غزل خواجه حافظ علیهالرحمه
... که کس شهید وفا را ز مردگان نشمرد
ولی فغان که می از جام وصل یار نخورد
بسوخت حافظ و بویی ز زلف یار نبرد ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳
... تا گل روی تو دارم بنظر همچو صغیر
بلبل آسا همه دم شور و فغان خواهم کرد
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸
... گر از آن غنچه لب کام گرفته است صغیر
همچو بلبل ز چه در شور فغانست هنوز
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰
... نی از دل من یافته تعلیم که باشد
این گونه به فریاد و فغان بند به بندش
بر کف سر و جان راز پی هدیه گرفتم ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷
... دیدیم چو زنجیر سر زلف بتان را
فریاد و فغان از دل دیوانه کشیدیم
از طره اش آرند بما تا خبر دل ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲
... ز بوستان دو عالم مرا هوای گلی
صغیر را به فغان بلبلی بدید و بگفت
مگر چو من شدهی هم تو مبتلای گلی
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - سخت و سست
... خورد شد اندر تن وی استخوان
بانگ بر آورد و خروش و فغان
مرد حکیمی به وی آندم گذشت ...
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » عید نوروز
... بنشسته است به بام فلک و نغمه سراست
من به بام اندر و گوشم به فغان بومی است
در عجب سخت که امشب چه شب مغمومی است ...
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳۳ - یکرنگی
... لیلی و دل به طره اش آونگ می کنم
مجنون منم که عشق وطن دارم و فغان
از عشق آب و خاک گل و سنگ می کنم
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۸ - در هجو شیخ ممقانی
... گفتندش این چه زاریست ما را به تو چه کاریست
او را کنیم ختنه تو از چه در فغانی
پاسخ بداد او نیز این آلتی است خونریز ...
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب
... بر آن سرم که کنم سوی آسمان پرواز
فغان که دهر به من پر نداده چون شاهین
فکنده نور مه از لابه لای شاخه بید ...
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۳ - تابلوی دوم: روز مرگ مریم
... خمیده پشت زنی پیر لندلندکنان
دو سه دقیقه پیش آمد و نمود فغان
که صد هزاران لعنت به مردم تهران ...