گنجور

 
۳۰۰۱

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۱۰ - در بیان گردیدن مجنون گرد سگ کوی لیلی

 

... کو نداند سر ز پا و پا ز دست

گر برآرد یک سحر از دل فغان

نالد از افغان او هفت آسمان

گر زبان خود گشاید در گله ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۰۲

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۴۱ - اثبات قدرت و ثبوت معاد جسمانی و رفع شبهه از منکرین معاد

 

... خانه ی تن را خروسی ای زبان

کو خروشت ای خروس و کو فغان

ای زبان نه تو خروس خانه ای ...

... صبح نزدیک آمد ای مرغ سحر

برکش افغان و برافشان بال و پر

شد سحرگه ای خروس آواز کن ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۰۳

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۵۹ - مناجات با قاضی الحاجات

 

... همچو شاخ بید لرزانم ز خود

ای فغان از این عدوی خانگی

کاش بودی بامنش بیگانگی ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۰۴

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۶۴ - حکایت مردی ظالم که عامل اهل بازار بود

 

... پس سیه شد زان سپس آماس کرد

آن ستمگر در فغان و در کراخ

برزمین از درد می نالید ناخ ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۰۵

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۸۶ - گلستان شدن آتش از برای ابراهیم

 

... در سر هر گلبنی گل سر زده

پای هر گل عندلیبی در فغان

بر نوای نغمه قدوسیان ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۰۶

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۸۸ - تاجری که همه سرمایه ی خود را بوق حمام خرید

 

... اندرین مدت ز من آیا چه دید

ای فغان از بخت دندان خای من

در هبوط از آن بود خورشای من ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۰۷

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۴ - خدای تعالی فرموده ما غرک بربک الکریم

 

... آمد آن یک با دو گوش خون چکان

نزد قاضی ایها القاضی فغان

ملا احمد نراقی
 
۳۰۰۸

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰۷ - بقیه حال حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل ذبیح

 

... می نویسم داستان طوطیان

طوطی جانم به فریاد و فغان

گاه گاهی آیدم بر سر جنون ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۰۹

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰۸ - رفتن شیطان نزد هاجر به حیله گری و نومید شدنش

 

... دشمن ایمان و عقل و جان من

چون نیاید در حنین و در فغان

از چنین حکمی سعادت وقف آن ...

... این به شکر حق همی رطب اللسان

آن بسوز دل به فریاد و فغان

از حسد شیطان جگر را چاک کرد ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۰

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۴ - از تسویلات نفس آدمی

 

... مختصر گر می کنی در خانه کن

ای مسلمانان فغان از دست نفس

کم کسی برده است جان از دست نفس ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۱

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۱ - رجوع به حکایت حضرت خلیل الرحمن

 

... داشتیم این قصه را اندر میان

شد سحر آمد خروس اندر فغان

قصه ی ما در میان بود ناتمام ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۲

ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

... گاهی بنواز ای جان چون غیر صفایی را

ترسم که ز بیدادت روزی به فغان آید

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۳

ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۲۰

 

... گاهی ای بلبل شنیدی یار اگر فریاد من

چون تو من هم روز و شب آه و فغانی داشتم

سوخت ای پروانه یارت بال و پر داری چه غم ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۴

ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

... رحمی کن و یک بوسه را دیگر بها بالا مکن

افسرده دلهای فغان جز از دل من برمخیز

فرسوده ی غم سینه ها جز سینه ی من جا مکن ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب سوم » راه معالجه امراض نفسانی

 

... پس به جهت اصلاح قوه شهویه منع کند خود را از غذا و آب و استراحت و خواب مگر به قدری که در بقای حیات احتیاج به آن است و همچنین در غضبیه و این عمل به منزله قطع و داغ است و بعد از توقف دفع صفات رذیله به آن از ارتکاب آن چاره نیست و هرگاه استحکام صفات رذیله به حدی شود که دفع آن موقوف به این اعمال باشد باید صاحب آن از ارتکاب آنها مضایقه نکند و از سرزنش ملامت کنندگان نیندیشد و لیکن به شرطی که پا از دایره شریعت مقدسه بیرون ننهد و عملی که در شرع اقدس از آن نهی صریح شده مرتکب نشود و کاری که فساد آن زیادتر از فساد رذیله باشد که در صدد دفع آن است از او سر نزند و از این است که از برای سالک راه سعادت لابد است از استادی حاذق که علاج هر مرضی را داند و قدر معالجه را شناسد

و عجب آنکه کسانی که اوصاف بهایم و سباع و اخلاق شیاطین سراپای نفس ایشان را فروگرفته است روز و شب در آراستن بدن خود چون زنان و شب و روز در فکر غذا و شراب چون چهارپایان مسلمین از ایذا و اذیت ایشان در فغان و بندگان خدا از ظلم ایشان به جان نه حرام می دانند و نه حلال و نه از پاداش می ترسند و نه از وبال چنان که اگر به کسی برخورند که به جهت خلاص نفس خود و عیال خود یا تواضع و فروتنی زیاده از حد شأن خود یا خود را از بعضی غذاهای مقوی محروم سازد زبان ملامت و تشنیع به او دراز می کنند و او را از سفیه و بی عقل می شمارند غافل از آنکه کدام سفاهت از آنچه مرتکب هستند بدتر و بالاتر است

و اما معالجات جزییه هر مرضی پس به تفصیلی است که در باب آینده مذکور می شود انشاء الله تعالی

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » غیرت در اولاد و تربیت او

 

... و عادت ده او را به درستگویی و با فکر سخن گفتن و گوش دادن به کسی که با او تکلم می کند و برخاستن در پیش پای بزرگ تر از خود و به دو زانو نشستن و جای دادن و وقار و سکینه و خودداری در جمیع حرکات به او بیاموز و باید او را از همنشین بد نهایت محافظت را کنی که اصل ادب همین است و بترسانی او را از اینکه از اطفال یا مردان چیزی بگیرد و به او بفهمانی که بزرگی در عطا و بخشش است و در گرفتن خواری و ذلت است و دأب سگان است که در انتظار لقمه ای دم خود را می جنبانند و تملق و چاپلوسی می کنند

و باید او را به معلمی متدین دانا داد که او را قرآن بیاموزد و حکایات نیکان را به او بخواند و از سخنان لغو او را منع کند و باید به او تعلیم کنی که چون معلم او را بزند صبر و تحمل کند و متوسل به این و آن نشود و به او بگویی که این طریقه شجاعان و مردان است و در آن وقت چون زنان وبندگان فریاد و فغان نکند و سزاوار آن است که چون از مکتب فارغ شود او را اذن دهی که مشغول بازی و تفرج شود تا دل او نمیرد و پژمرده نگردد

و چون اندکی تمیز او بیشتر شد باید اخلاق نیک به او بیاموزی و او را از رذایل صفات بازداری و در نظر او صفات حسنه را جلوه دهی چون صبر و شکر و توکل و رضا و شجاعت و سخاوت و صدق و صفا و غیر اینها و صاحبان این صفات را در نزد او ستایش کنی و اخلاق رذیله از حسد و عداوت و بخل و کبر و دزدی و خیانت و امثال اینها را مذمت کنی و ارباب این اخلاق را نکوهش نمایی و او را به طهارت و نماز بداری ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت

 

... و از این جهت بود که سلاطین معدلت شعار و حکام خیر آثار را جاسوسان و خبرگیران در اطراف و جوانب ولایات خود بوده تا ایشان را از احوال گماشتگان ایشان باخبر سازند و بسیار بود که به کسی برمی خوردند و نام و نشان خود را از او پنهان کرده استفسار احوال مملکت را می نمودند

ششم آنکه حشمت فرمانفرمایی و شوکت جهانبانی مانع از دادرسی بیچارگان نشود و از فریاد دادخواهان روی نگرداند و از ناله ستمدیدگان نرنجد و تظلم بی ادبانه فقیرانی که خدا امرشان را به او محول فرموده گوش دهد و افغان بی تابانه ضعیفانی که پروردگار ایشان را به او محتاج کرده استماع نماید به دورباش عظمت و جلال بی سر و پایان شکسته حال را از درگاه خود نراند و راه آمد و شد گدایان پریشان را به یساولان درشت خو بر خود نبندد

آری هر که سر شد درد سرش باید کشید و هر که سرور شد بر زیردستان بایدش بخشید اگر او فریاد ایشان را گوش نکند چه بزرگی بر ایشان فرو شد و اگر او به داد ایشان نرسد چه خراجی از ایشان بستاند رنج دستان ایشان بر او گواراست اگر عرضه از دست ایشان بستاند نام سروری بر او رواست اگر نامه ایشان را بخواند سلطان حکم آفتاب دارد باید پرتو التفات خود را از هیچ ذره بی قدری دریغ ندارد و این شیوه را منافی بزرگی نداند زیرا که شأنی اعظم از شأن خدایی نیست و جناب احدیت از غور رسی احدی عار ندارد و دست رد بر سینه احدی نمی گذارد ...

... به کیوان برت کله خوابگاه

چنان کسب کآید فغانت به گوش

اگر دادخواهی برآرد خروش ...

... که در کاروانند پیران سست

از سلطان محمود غزنوی مشهور است که شبی در بستر استراحت خفت و در آن شب خواب پیرامون چشم او نگردید هر چند از پهلویی به پهلویی می غلطید دیده اش به هم نمی رسید با خود گفت همانا مظلومی در سرای من به تظلم آمده و دست دادخواهی او راه خواب را بر چشم من بسته پس پاسبان را گفت که در گرد خانه من بگردید و بینید که مظلومی را می یابید بیاورید پاسبانان اندکی تفحص کرده کسی را نیافتند باز سلطان هر قدر سعی کرد خواب به دیده او نیامد بار دیگر ایشان را امر به تجسس نمود تا سه دفعه در مرتبه چهارم خود برخاست و بر اطراف دولت سرای خود می گشت تا گذارش به مسجد کوچکی که به جهت نمازکردن امراء و غلامان در حوالی خانه سلطان ساخته بودند افتاد ناله زاری شنید که از دل بی قراری برمی آید و آه سردی شنید که از جان پردردی کشیده می شود نزدیک رفته دید بیچاره ای سر به سجده نهاده و از سوز دل خدا را می خواند سلطان فغان برکشید که زنهار ای مظلوم دست دادخواهی نگهدار که من از اول شب تا حال خواب را بر خود حرام کرده تو را می جویم و شکوه مرا به درگاه پادشاه عالم نکنی که من در طلب تو نیاسوده ام بگو تا بر تو چه ستم شده گفت که ستمکار بی باکی شب پا به خانه من نهاده مرا از خانه بیرون کرده و دست ناپاکی به دامن ناموس من دراز کرده خود را به در خانه سلطان رسانیدم چون دستم به او نرسید عرض حال خود را به درگاه پادشاه پادشاهان کردم سلطان را از استماع این سخن آتش درنهاد افتاده و چون آن شخص مشخص رفته و در آن شب جستن او میسر نبود فرمود چون بار دیگر آن نابکار آید او را در خانه گذاشته به زودی خود را به من برسان و آن شخص را به پاسبان خرگاه سلطانی نموده گفت هر وقت از روز یا شب که این شخص آید اگر چه من خواب راحت باشم او را به من رسانید بعد از سه شب دیگر آن بدگهر به در خانه آن شخص رفته بیچاره به سرعت تمام خود را به سلطان رسانید آن شهریار دادرس بی توقف از جا جسته با چند نفر از ملازمان خود را به سر منزل آن مظلوم رسانیده اول فرمود تا چراغ را خاموش کردند پس تیغ از میان کشیده آن بدبخت را به قتل آورده و چراغ را طلبیده روی آن سیاه رو را ملاحظه کرده به سجده افتاد آن مسکین زبان به دعا و ثنای آن خسرو و معدلت آیین گشود و از سبب خاموش کردن چراغ و سجده افتادن استفسار کرد

سلطان گفت چون این قضیه مسموع من شد به خاطر من گذشت که این کار یکی از فرزندان من خواهد بود زیرا به دیگری گمان این جریت نداشتم لهذا خود متوجه سیاست او گشتم که مبادا اگر دیگری را بفرستم تعلل نماید و سبب خاموش کردن چراغ این بود که ترسیدم اگر این یکی از فرزندان من باشد مهر پدری مانع سیاست گردد و باعث سجده آن بود که چون دیدم که بیگانه است شکرالهی کردم که فرزندم به قتل نرسید و چنین عملی از اولاد من صادر نگردید ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه طول أمل

 

... حضرت عیسی علیه السلام کاسه سری را دید افتاده پایی بر آن زده گفت به اذن خدا تکلم کن و بگو چه کس بودی آن سر به تکلم آمده گفت یا روح الله من پادشاه عظیم الشأنی بودم روزی بر تخت خود نشسته بودم و تاج سلطنت بر سر نهاده و خدم و حشم و جنود و لشکر در کنار و حوالی من بود ناگاه ملک الموت بر من داخل شد به مجرد دخول اعضای من از همدیگر جدا شده و روح من به جانب عزراییل رفت و جمعیت من متفرق گردید ای پیغمبر خدا کاش هر جمعیتی اول متفرق باشد

فغان کاین ستمکار گوژپشت

یکی را نپرورد کاخر نکشت ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۱۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » توبه مقبول و شرایط آن

 

... خانه فردای خود آباد کرد

منقول است در بصره زنی بود شعوانه نام که مجلسی از فسق و فجور منعقد نمی شد در بصره که از وی خالی باشد روزی با جمعی از کنیزان خود در کوچه های بصره می گذشت به در خانه ای رسیدند که از آن افغان و خروش بلند بود گفت سبحان الله در این خانه عجب مصیبت و غوغایی است کنیزی را به اندرون فرستاد از برای استعلام از حقیقت حال آن کنیز رفت و معاودت نکرد و کنیزی دیگر را فرستاد آن نیز رفت و نیامد دیگری را فرستاد و به او تأکید نمود که زود معاودت کن کنیز رفت و برگشت و گفت ای خاتون این غوغای مردگان نیست ماتم زندگان است این ماتم بدکاران و عاصیان و نامه سیاهان است شعوانه که این را بشنید گفت آه بروم و ببینم که در این خانه چه خبر است چون به اندرون رفت دید واعظی در آنجا نشسته و جمعی در دور او فراهم آمده ایشان را موعظه می کند و از عذاب خدا می ترساند و ایشان همگی به گریه و زاری مشغولند و در حینی رسید که واعظ تفسیر این آیه می کرد که اذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا و زفیرا و اذا منها مکانا ضیقا مقرنین دعوا هنالک ثبورا یعنی در روز قیامت چون دوزخ عاصیان را ببین در غریدن آید و عاصیان در لرزیدن آیند و چون عاصیان را در دوزخ افکنند در مقام تنگ و تاریک و زنجیرهای آتشین به یکدیگر باز بسته فریاد واویلا برآوردند مالک جهنم به ایشان گوید زود به فریاد آمدید بسا فریاد و فغان که بعد از این از شما صادر خواهد شد شعوانه چون این را شنید بسیار در وی اثر کرد و گفت ای شیخ من یکی از روسیاهان درگاهم آیا اگر توبه کنم حق مرا می آمرزد گفت البته اگر توبه کنی خدای تعالی تو را می آمرزد اگر چه گناه تو مثل گناه شعوانه باشد گفت ای شیخ شعوانه منم و توبه کنم که من بعد گناه نکنم آن واعظ گفت خدای تعالی ارحم الراحمین است و البته اگر توبه کنی آمرزیده شوی پس شعوانه توبه کرد و بندگان و کنیزان خود را آزاد کرد و به صومعه رفت و مشغول عبادت پروردگار شد و دایم در ریاضت مشغول بود به نحوی که بدنش گداخته شد و به نهایت ضعف و نقاهت رسید روزی در بدن خود نگریست خود را بسیار ضعیف و نحیف دید گفت آه آه در دنیا به این نحو گداخته شدم و نمی دانم در آخرت حالم چون خواهد بود ندایی به گوش او رسید که دل خوش دار و ملازم درگاه ما باش تا روز قیامت ببینی حال تو چون خواهد بود

نیامد بدین در کسی عذر خواه ...

ملا احمد نراقی
 
۳۰۲۰

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴

 

... گر شوم از سو کوی تو جدا

غیر فریاد و فغان نیست مرا

بی وصالت که جز او مایه عیش ...

خالد نقشبندی
 
 
۱
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۸۰