گنجور

 
۲۰۰۱

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۳۱۸- رازی شوشتری

 

... که آه این چه کس است و که کشته است این را

شبم فغان ز سپهر بلند میگذرد

سام میرزا صفوی
 
۲۰۰۲

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۳۱۹- مولانا محیی لاری

 

از جمله شاگردان مولانا علامه دوانی است و در علو سلیقه و صفای خاطر قرینه فغانی احیای آثار ارباب آن دیار از اوست و شرف و افتخار آنطایفه بدو چنانکه نتایج طبعش مؤید این مقال و مصداق این حال است

که تند میشوی از هیچ هر زمان با من ...

سام میرزا صفوی
 
۲۰۰۳

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۵۳۱- مولانا عالی سمرقندی

 

از شعرای غیر مشهور ماوراءالنهر است و این مطلع تعلق بدو دارد

بر لب بام از فغان من بناکام آمدی

بر لب آمد جان من تا بر لب بام آمدی

سام میرزا صفوی
 
۲۰۰۴

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۵۶۲- مولانا جاروبی هروی

 

مردی عاشق پیشه لوند بود اما عاشقی او بصورت خوب نبود بلکه هر که حاکم و بزرگ بود او عاشقش می شد چنانکه در قندهار عاشق بابر پادشاه شده بود و پادشاه مذکور در سن پنجاه سالگی بود و گویند با وجود پیری بسیار بد قیافت بوده و مولانای مذکور را بدین واسطه ایذای بلیغ کرده بود و با وجود آن متنبه نشده بود چنانکه به هرات آمد عاشق درمش خان شد و بعد از آن هرکس که حاکم بود او عاشق او بود در جواب غزل فغانی بمطلع

از کوی تو چون باد برآشفتم و رفتم ...

سام میرزا صفوی
 
۲۰۰۵

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ ششم در طبقهٔ ترکان » ۶۴۱- یوسف بیک

 

... نهان نهان که کونگل آه عاشقانه چیکار

علاجین ایله و گر نه ایشی فغانه چیکار

آخ ایتما گویید اگستاخ چوخ سرشک ای گوز ...

سام میرزا صفوی
 
۲۰۰۶

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

... که سایه بر سرم آن سرو نازنین انداخت

فغان که ساختم از بیخودی پشیمانش

اگر نظر به من آن طفل شرمگین انداخت ...

میلی
 
۲۰۰۷

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

... میلی ز جان سپردنم آگه نشد کسی

از بس که ضعف راه فغانم گرفته بود

میلی
 
۲۰۰۸

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

... این غمم کشت که در حشر خجل خواهی شد

کز تو هر گوشه شهیدی به فغان خواهد بود

میلی امشب که غم او شده همصحبت من ...

میلی
 
۲۰۰۹

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

دل به جان شب همه شب ز آه و فغانم دارد

این سیه روز ندانم چه به جانم دارد ...

میلی
 
۲۰۱۰

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

... کنم ازو گله چندان که در عتاب درآید

فغان ازانکه کند عزم کلبه من و بر در

کسی ببیند و نتواند از حجاب درآید ...

میلی
 
۲۰۱۱

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

... مباش این همه در بند امتحان با من

فغان ز خوی بد آن بهانه جو میلی

که دوش عربده ای داشت هر زمان با من

میلی
 
۲۰۱۲

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

... دل در طمع وعده دیدار فتاده

عشاق ز دست تو به فریاد و فغانند

با آنکه زبان همه از کار فتاده ...

میلی
 
۲۰۱۳

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح ابراهیم میرزای صفوی

 

... کنون به آنچه ازو می کشی سزاواری

فغان که از تو پر آزار شد چنان دلها

که نیست خوی ترا قدرت دل آزاری ...

میلی
 
۲۰۱۴

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح اکبرشاه

 

... چون سپند سر آتش به زمین قطره آب

گر رسد برجهد از جا و درآید به فغان

بس که آهن بگدازد زتف آتش مهر ...

میلی
 
۲۰۱۵

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در مدح سلطان‌حسین‌میرزا

 

... صد عقده در دل است ولی بیم خوی تو

دل را کجا اجازت آه و فغان دهد

یارب کسی کش این همه ناز و کرشمه داد ...

... وز ناله زحمت سگ آن آستان دهد

دزدی ندیده شحنه ایام کز فغان

شب تا به روز دردسر پاسبان دهد ...

میلی
 
۲۰۱۶

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح بهروز محمّد

 

... گره شد در گلویش بس که از لعل تو خون دل

به دشواری برآرد از دل پرخون فغان شیشه

زند چون با دل اهل محبت لاف یکرنگی ...

میلی
 
۲۰۱۷

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

... روزی که میرم از غم محمل نشین خود

بهر عزا بس است فغان جرس مرا

زین چاکهای سینه که کردند ره به هم ...

وحشی بافقی
 
۲۰۱۸

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

... از سرود درد من در بزم او افتاد شور

نی ز درد من بنالید و فغان از رود خاست

گرچه وحشی خاک شد بنشست همچون گردباد ...

وحشی بافقی
 
۲۰۱۹

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

... وز مهر با که دم زند و مهربان کیست

آن مه کزو رسید فغانم به گوش چرخ

یارب نهاده گوش به سوی دهان کیست ...

وحشی بافقی
 
۲۰۲۰

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

... با کس نتوان گفتن و پنهان نتوان داشت

از درد همین است فغانی که مرا هست

ای دل سپری ساز ز پولاد صبوری ...

وحشی بافقی
 
 
۱
۹۹
۱۰۰
۱۰۱
۱۰۲
۱۰۳
۱۸۰