گنجور

 
سنایی

از همه شاعران به اصل و به فرع

من حکیمم به قول صاحب شرع

شعر من شرح شرع و دین باشد

شاعر راست گوی این باشد

قسم من دان ز جملهٔ شعرا

از پیمبر من از خدای آلا

قدر من کم کند عدو گه گاه

چون دبیران ز نقش بسم‌اللّٰه

کی شود ز آفت دبیر و قلم

قدر بسم‌اللّٰه از دو مُدبر کم

کس بنگرفت ماهی از تابه

دیو باشد مقیم گرمابه

حایض او من شده به گرمابه

ماهی او من طپیده در تابه

مرغ خانه که اندر آب افتاد

دان که در ورطهٔ عذاب افتاد

بندهٔ دین و چاکر ورعم

شاعری راست گوی و بی‌طمعم

همچو آبم به هرکجا باشم

تا نیابی گران‌بها باشم

من شناسم که چیست نور شراب

که بسی خورده‌ام غرور سراب

آب نایافته گران باشد

چون بیابند رایگان باشد

آب چون کم بود به جان جویند

چون بیابند کون بدان شویند

آنگهی کاب را عزیز کنند

در زمان جای او گمیز کنند

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]