بخش ۴۸ - در مدح شیخالامام جمالالدّین ابونصر احمدبن محمّدبن سلیمان الصغانی
بعد او خواجهٔ امام امین
مَفخر شرع و یار و ناصر دین
تازه از لفظ او مسلمانی
به نژاد و نسب سلیمانی
صدر اسلام و دین بدو تازه
هنر و علم او بیاندازه
علم او همچو آب شوینده
نام او همچو باد پوینده
علم او وعدهٔ سماعیلی
جمع او شمع طارم نیلی
هرکه از عقل رنگ دارد و بوی
بستهٔ اوست همچو دستنبوی
ذوق او جان فروز اقرانست
پند او بند سوز دیوانست
سیّما در ره حقیقت و شرع
نیست اصلی قدیمتر زین فرع
علمشان را ندیدهام به یقین
وارثی حقتر از جمالالدّین
آنکه تا یافت ز آسمان مسند
یک زمینست اجمد و احمد
شربت شرع دین ز باغ رسول
از نسیم قبول کرده قبول
همچو دین وعدهش از تخلّف دور
چون خرد لطفش از تکلّف دور
عالم علم را گشاده دری
که جز او کم تواند آن دگری
شد حرام از برای دُر سفتن
جز ورا برملا سخن گفتن
جان قرآن همی بیفروزد
تا ازو نکتهای درآموزد
عشق پنهان ز زحمت خاطر
گفته با ذوق مغز جانش سِر
آن بگفته دل از زبان سروش
واین چشیده تن از ولایت گوش
سخنش اندک و ملیح ملیح
همچو توقیع دوربین فصیح
با بد و نیک بیریا و شکی
اوّل و آخرش یکی چو یکی
وقت آن کو کمان به خاطر خویش
زه کند از برای ده درویش
زه کند تیر چرخ بر گردون
زه کند سنگ خاره بر هامون
اشهب نطق او چو بشتابد
یارب این نکتهها که در یابد
کانگهی کو بیان یاسین کرد
جبرئیلش ز سدره تحسین کرد
شاد باش ای امام هردو فریق
دیر زی ای گزین هر دو طریق
تا تو بر منبری فلک دونست
من نگویم که استوا چونست
دست معنی چو گرد معنی تاخت
زال زر دید و زال زار شناخت
ای که میپرسی از طریق مری
نکند این سخن جواب کَری
که چه گوید همی براین کرسی
باز گویم اگر ز من پرسی
تا چراغ سخاش تابان گشت
همچو پروانه جان شتابان گشت
جان آن کو چراغ جودش دید
زار میسوخت و خوش همی خندید
گردد از بهر رتبت و جاهش
وز پی خاکروب درگاهش
فلک هفتم از زحل خالی
چارارکان ز پنج حس حالی
چندگویی که وصف خواجه بگوی
پای در نه به وصف و دست بشوی
در دو بیتت به مختصر کاری
باز گویم که مرد هشیاری
خواجه در راه عقل و جان ز قیاس
در سرای غرور و جمع اناس
به سخن هم کمان و هم تیرست
به صفت هم مرید و هم پیرست
آن کمان پدید و تیر نهان
آن مرید خدا و پیر جهان
خاک جسمش ز مرتبت صلصال
آب چشمش ز معرفت سلسال
نطق او از جهان جاویدست
دور و نزدیک همچو خورشیدست
زادهٔ ذهن او به صفوت نور
حلقه و عقد گوش و گردن حور
همچو اندر خیال عامی حور
سخن سهل او هم ایدر و دور
تا چو تو میزبان نو دارد
عیسی و خر غذا و جو دارد
جان پاکش سخن گشاده برو
جان درو معنیی نهاده نه او
صیت او در عراق و مصر و دمشق
هست غمّاز دوست روی چو عشق
چون در اعراب اسم حرف شود
واندر احکام فعل صرف شود
ور به بصره حدیث نحو کند
بصره از اهل نحو محو کند
گشت در باغ برّ یزدانی
از برای دل مسلمانی
غذی بیخ شرع گفتارش
میوهٔ شاخ عقل کردارش
دل مر او را نموده راه صواب
دین مر او را جمال داده خطاب
تا ابد زانکه جانش کان دارد
روغن اندر چراغدان دارد
با امل عمر او چو پیمان بست
ز انتقال زوال حال برست
از پی باغ شرع چون حیدر
آب در جوی اوست از کوثر
هست خوی رسول دلجویش
هست آب خدای در جویش
رنگ او بهر نکهت طیبش
کرده تهذیب عشق تذهیبش
هرکه یک شب به کوی او بگذشت
در سخن مقتدای عالم گشت
هرکه روزی به دست دل درماند
نسخهٔ دلبری ز رویش خواند
چون به مجلس نشاط گفت کند
طاق خورشید چرخ جفت کند
از پی چشم بد به روضهٔ نور
دل به جای سپند سوخته حور
او همی سرّ رمز به داند
قاصد از حال راه به داند
گویی آمد ز خانه و کویش
خوی خوش بر نظارهٔ رویش
لب چون لاله خشک و تر نرگس
بینی آنگه که ختم شد مجلس
عقلا بازگشته طوطیوار
خلق چون حلق بلبل از گفتار
چشم پُر دُر ز درّ سفتهٔ او
گوشها پر گهر ز گفتهٔ او
عیسی جان مرده خاک درش
ملکالموت قهر زنده فرش
گاه تقریر و وقت تدبیرش
صبح خوش خندد از تباشیرش
شد برای امید جان و خرد
آنکه او را به جان و دیده خرد
دل ز دینش همیشه در ارمست
چه ارم زیر گلبن کرمست
باغ ایمانش را ز چشمهٔ روی
تا ابد آب رویش اندر جوی
خود چه دیدند اهل غزنی ازو
چه شنیدند اهل معنی ازو
که خود او زان نکت که در دل اوست
وز ره لطف غیب حاصل اوست
از هزاران هزار دُرّ نهفت
چکنم من که خود یکی بنگفت
در خور عقل عامه میگوید
به سخن گَرد نامه میشوید
سخنش با نوا و زینت و برگ
خاص بندیست عامگیر چو مرگ
وارث مصطفی به علم و وفا
نایب مرتضی به علم و سخا
رنج ما را از آن دل خوش خوی
داده ابر سخا به عشرت خوی
برگرفته به قوّت ایمان
دو گروهی ز عالم تن و جان
شده در راه حکمت و تدریس
برتر از یونس و ارسطالیس
یافته فلسفه شریعت و ره
از پی فرّ دین و فلّ سفه
برگرفته به عقل از امکان
فتنه از پنج حس و چار ارکان
خاک شوره کند شراب از خلق
آب دریا کند گلاب از خلق
آری آنکس که صبر پیشه کند
پیشهٔ شیر زیر تیشه کند
از بسی صبر کرده آتش صبر
عذب همچون سرشک دیدهٔ ابر
از دورن تو هست از پی دین
صدهزار آسمان فزون ز زمین
خلق را شرط شرع او ابدیست
زانکه با عزّ پردهٔ احدیست
داد و دین با خلل نکرده ز کبر
دال احمد بدل نکرده ز کبر
ای امامی که از پی زینت
منبر تست قابِ قوسینت
پردهٔ چرخ را پدید آورد
قفل احکام را کلید آور
سرِ صندوق صدق را بگشای
خلق را سرّ لطف حق بنمای
از سخا و فصاحت از سرِ دین
پای برنه به فرق علّیّین
معنیی بخش معن زائده را
قسم ده جان قُس ساعده را
تا به انفاس اوش سر کاریست
مر سخن را چه تیز بازاریست
هر سخن را که نقش جان دیدم
داغ نطقش به زیر ران دیدم
همه گویندگان روی زمین
پیش نطق تو ای جمالالدّین
بیغرض پندم ار بهش باشند
چو نکو باشد ار خمش باشند
هرچه اندر جهان سخن کوشند
نزد رمز تو حلقه در گوشند
در زمان تو ای امیر سخن
شوخ چشمی بُوَد سخن گفتن
گرچه الماس نطق میسفتند
با بیان تو مفتیان زفتند
ظرف حرف تو مخّ تفسیرست
هرچه جز آن مگر تف سیرست
تا که در سرّ ضمیر ارکانست
شمع جمع تو شه ره جانست
روح را تازه میزبانی تو
غذی صدهزار جانی تو
قالبست این جهان و جانش تویی
همچو شخصست دین روانش تویی
به وجود تو خلق از آن شادست
عمر با دانش تو همزادست
حالت از اصل سوز فرع آمد
قالت از درد ساز شرع آمد
دوستان را صبوح روحی تو
جان جان را همه فتوحی تو
جود اگر نام تو نبردستی
زود همچون عدوت مُردستی
میزبان دشمنانت را مرگست
با چنین دعوتی کرا برگست
تن که یکدم خلاف تو پذرفت
جانش گوید دلت ز من بگرفت
تف آن دم نرفته تا لب او
مرگ در جل کشیده مرکب او
مرگ خوردست بد سگالش را
تا نبیند کمال حالش را
چون خرد عمر دوستانش باز
در لقا و بقاش باد دراز
گوشت عالم به زهر اگر خبرست
لیکن آنِ تو آزمودهترست
هرکه در سر چراغ دین افروخت
سبلت پف کنانش پاک بسوخت
سخت بسیار کس بکوشیدند
کسوت صورتت نپوشیدند
خلعت هرکه آن سری باشد
حسد ای خواجه از خری باشد
به ثناهاش بُد سنا منسوب
لیک نامحرمان شده محجوب
همه مستورگان عالم راز
با ضمیر تو رخ پر آب نیاز
هرکسی اسب رمز با تو بتاخت
چون نبد مرد مرد را چه شناخت
پردهداری سرای غیرت را
حیرت افتاد از تو حیرت را
خصم از آن آمدند هر خامت
نیست کس واقف از الف لامت
در کمال حدود و لطف و نواخت
بکر ماندی و کس ترا نشناخت
هرکه او با یزید نفس بساخت
حالت بایزید را چه شناخت
در سخا مرد با خطیری تو
در سخن فرد بینظیری تو
از کمالت فزودهای دین را
شادی جان اهل غزنین را
گرچه بر نقش حرف غزنین است
چون قدم سای تست عزبین است
حضرت شه بهشت خلد ارزد
بیوجود تو حبّهای نرزد
با لقای تو ای جمالالدّین
نیست غزنین بهشت نقدست این
مثل تو با تو در جهان ضمیر
خود قیاسیست به ز سوسن و سیر
زادهٔ نثر تست برهانم
شکر این موهبت نکو دانم
نظم من بهر نثر تو بودست
جان جانها از آن برآسودست
خرده نبود بضاعت زیره
سوی کرمان بریم برخیره
گهر مدحت تو دانم سُفت
همه دانم ولی نیارم گفت
دوستان در نشاط لطف مست
دشمنان بر بساط قهرت پست
تن همت به جود تو کامل
جان حکمت به جدّ تو حامل
ای وجودت ز لطف حق اثری
باز جودت ز حسن او خبری
هرکه از حق به سوی او نظریست
در دل او ز مهر تو اثریست
تو طبیب مفسّری دگرست
تو حبیبی مذکّری دگرست
محرم سرِّ انبیایی تو
مدد قوت اصفیایی تو
ای ترا حق نموده راه صواب
ای ترا دین جمال کرده خطاب
حکمتت اهل استقامت گشت
حجّتت حالی قیامت گشت
نزد نطقت سخن یتیم بماند
پیش جودت سخا عقیم بماند
هرکه نشنید از تو او چه شنید
دیدهای کو ترا ندید چه دید
منزل رمزها بریدم من
چون تو و چون خودی ندیدم من
حاسدان را تو گو زنخ میزن
ختم شد نظم و نثر بر تو و من
راز را مستمع بیان تو باد
آز را مصطنع بنان تو باد
باد تا هست اختران را سیر
عرض تو عرصهٔ عوارض خیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره خواجه امام امین، عالم بزرگ و حامی دین، نوشته شده است. شاعر به وصف علم و فضیلت او پرداخته و میگوید که علم او همچون آب پاککننده و نامش همچون باد پوینده است. او را وارث علم و دانش اسلامی و رمز و راز معنوی معرفی میکند. خواجه امام امین نهتنها در علم و سخنوری بینظیر است، بلکه در راه هدایت و بیان حقیقت به عنوان یک استاد و عالم برجسته شناخته میشود.
شاعر همچنین به ویژگیهای معنوی و اخلاقی او، تأثیرش بر دیگران و عنوان "جمال الدین" برای او اشاره کرده و میگوید که علمش همچون چراغی در دلها میتابد و دلها را به نور حقیقت هدایت میکند. او به عنوان یک مفسر و طبیب روح نیز توصیف میشود که در کار خود مبتکر و خلاق است. در پایان، پیام اصلی این شعر احترام به علم و تلاشهای خواجه امام امین در راه دین و حقیقت است.
هوش مصنوعی: پس از او، پیشوای بزرگ و حامی دین و مایه عزت شریعت خواهد بود.
هوش مصنوعی: تازه از گفتار او، فقط به خاطر نژاد و نسب خود، خود را مسلمان میداند.
هوش مصنوعی: در آغاز دین اسلام، دانش و هنر او بسیار زیاد بود و به طرز خیرهکنندهای تازه و نو به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: دانش او مانند آب است که پاککننده و زلال است و نامش مثل بادی است که دائما در حال حرکت و تغییر است.
هوش مصنوعی: این شاعر به علم و دانش شخصی اشاره میکند که او را به عنوان یک منبع نور و راهنمایی میشناسند. او در جمع، همانند شمعی در تاریکی میدرخشد و نور و روشنایی را به ارمغان میآورد. در واقع، این فرد به لحاظ علمی و روحانی در میان دیگران برجسته و تأثیرگذار است.
هوش مصنوعی: هر کس از عقل و تفکر بهرهمند باشد، مانند بوی خوشی است که از دستمالی معطر برمیخیزد.
هوش مصنوعی: شادی و اشتیاق او باعث زندگی و نشاط دوستانش است و نصیحتهای او چنان تأثیری دارد که میتواند دلهای دیوانه را بسوزاند.
هوش مصنوعی: در مسیر حقیقت و اصول شرع، هیچ اصلی قدیمیتر از این موضوع وجود ندارد که به این فرع (شاخه) پرداخته شود.
هوش مصنوعی: من هرگز علم آنها را ندیدهام، اما به یقین کسی بینظیرتر از جمالالدین وارث حقیقت نیست.
هوش مصنوعی: کسی که هنگام رسیدن به جایگاهی والا از آسمان، تنها یک زمین را به دست میآورد، در حقیقت نه تنها در دسترس انسانهای بزرگ است، بلکه برتری و والایی وجود او را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: شربت شرع دین، همانند نوشیدنیای خوشمزه و گوارا است که از باغ پیامبر به دست آمده و با نسیم انفاق و پذیرش، به دلها راه یافته است.
هوش مصنوعی: مانند دین، وعدهاش هم از تخلف به دور است؛ زیرا عقلش از هرگونه تصنع و تکلف دور است.
هوش مصنوعی: عالم، این علم را به گونهای در دسترس قرار داده که هیچکس دیگری نمیتواند به آن اندازه به دانش و فهم دست یابد.
هوش مصنوعی: دُر سفتن به معنای به کارگیری و ارزش نهادن به چیزهای باارزش است. در اینجا بیان میشود که تنها تحصیل و به کارگیری علم و حقیقتها در دسترس نیست و بیان و گفتن حرفهای بیمحتوا و سطحی دیگر پذیرفته نیست.
هوش مصنوعی: قرآن روح و جان انسان را زنده میکند تا از آن نکتهای یاد بگیرد و فهم عمیقتری از زندگی و حقیقتها پیدا کند.
هوش مصنوعی: عشق نهانی از سختیهای دل، با شوق و اندیشهای عمیق بیان شده است.
هوش مصنوعی: دل به مدد کلام فرشتگان سخن میگوید و این جسم نیز از طریق تجربه و شنیدن، به نعمت و سرزمین جدیدی پی میبرد.
هوش مصنوعی: سخنان او کم اما دلنشین و شیرین است، مانند نگاهی زیبا و گویا.
هوش مصنوعی: بد و نیک را بدون ریا و تزویر ببین، زیرا آغاز و پایان هر دو یکی است.
هوش مصنوعی: زمانی فرامیرسد که کمان برای رضای خود به نقطهای برسد تا ده نفر درویش را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: تیر قضا بر آسمان نشانه میزند و سنگ سخت بر دشت فرود میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که او شروع به صحبت کند، یارب، این نکات را که درک میکند چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: زمانی که جبرئیل پیام رحمت و الهام را به پیامبر بیان کرد، او را از درخت سدره مورد تحسین و تحیت قرار داد.
هوش مصنوعی: ای امام، خوشحال باش! تو هم میتوانی از دو مقام استفاده کنی و در این دنیا هر دو مسیر را انتخاب کنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو بر بالای منبر هستی و از مقام خود آگاه و مطلع هستی، من نمیگویم که چگونه است قضا و قدر یا توازن امور.
هوش مصنوعی: زمانی که معنای واقعی به سرعت در حال تغییر است، زال با دیدن طلا، به زودی متوجه حال و وضعیت خود میشود و درک میکند که چه چیزهایی را باید بشناسد و نسبت به آنها آگاه باشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از طرز راه من میپرسی، بگذار بدانید که این حرفها به کسی که کر است، پاسخ نمیدهد.
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسی چه میگویم، همینطور که بر روی این صندلی نشستهام، توضیح میدهم.
هوش مصنوعی: وقتی نور سخنش درخشید، جانم مانند پروانه پرواز کرد و مشتاق شد.
هوش مصنوعی: کسی که نور بخشندگی او را میبیند، در حالی که دلش پر از درد و اندوه است، به خاطر آن نور خوشحال و خندان میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و جایگاهش، از پی پاککننده بنای او، گرد و غبار برمیدارد.
هوش مصنوعی: آسمان هفتم از سیاره زحل خالی است و چهار رکن به پنج حس نیاز دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی در مورد ویژگیهای یک شخص بزرگ صحبت میکنیم، بهتر است که فقط به توصیف او بپردازیم و نه اینکه خود را در مقام او قرار دهیم یا به او ساختگی بپردازیم. این توصیه میکند که از خودمحوری فاصله بگیریم و دست از قضاوتهای ناپسند بکشیم.
هوش مصنوعی: در دو شعر تو به طور مختصر میگویم که مردی با درک و آگاهی هستی.
هوش مصنوعی: شخص نیکوکار در جستجوی فهم و حقیقت است، اما در برابر فریب و خودبزرگبینی دیگران قرار دارد.
هوش مصنوعی: به کلام میتوان هم هدف زد و هم احساسات را منتقل کرد. به همین ترتیب، در ویژگیها میتوان هم پیرو داشت و هم راهنما.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی به دو شخصیت اشاره دارد. یکی کمان و تیر را به وجود آورده که نمادی از عشق و اراده است، و دیگری مرید خدا و پیر جهان است که به دانش و حکمت اشاره دارد. به طور کلی، این بیت بر ارتباط بین عشق و معرفت تأکید دارد و نشان میدهد که چگونه این دو عنصر در زندگی انسانی به یکدیگر پیوند خوردهاند.
هوش مصنوعی: وجود او از خاکی است که به مرتبهای والاتر از گل رس تبدیل شده و اشکهایش نشانهای از درک عمیق و شناخت او هستند.
هوش مصنوعی: سخن او از دنیا فراتر است و همیشه برقرار است، همانطور که خورشید هم به دور و نزدیک تابش دارد.
هوش مصنوعی: فرزند تفکر او، از ذاتی پاک و نورانی است که بر گردن و گوش دختری زیبای بهشتی زنجیری از نور و زیبایی بسته شده است.
هوش مصنوعی: حور در ذهن عامه مردم به سادگی تصور میشود، اما این تصویر نه تنها در نزدیکی بلکه در دوردستها نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی تو مانند یک میزبان جدید از نعمتهای خود بهرهمند هستی، عیسی (نشانهای از پاکی و برکت) و حتی یک الاغ هم از غذا و خوراک مناسب برخوردار میشود.
هوش مصنوعی: روح پاک او با کلام خود گشوده است، اما جان خودش در آن هیچ معنا ندارد.
هوش مصنوعی: نام او در عراق، مصر و دمشق پراکنده است و زیبایی چهرهی دوست باعث دلنگرانی و حسادت میشود.
هوش مصنوعی: وقتی اسم به علامتهای خاصی تغییر کند و در مورد فعل قوانین خاصی اجرا شود.
هوش مصنوعی: اگر در بصره درباره نحو صحبت شود، این شهر همه چیزهای مربوط به نحو را فراموش خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در باغی از نعمتهای الهی قدم زدم تا دل مسلمانان شاد شود.
هوش مصنوعی: غذای مناسب به معنای گفتار درست و مطابق با اصول شرعی است و میوه این گفتار، رفتار و کردار عاقلانه و صحیحی را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: دل او را به راه درست هدایت کرده و دینش را با زیبایی خاصی در نظرش جلوهگر ساخته است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که کسی که دارای منبع روحانی و احساس عاطفی عمیق است، همواره نور و روشنی را در زندگیاش خواهد داشت، مانند چراغی که همیشه روغن دارد و روشن است. این اشاره به اهمیت درونیات و خودآگاهی دارد که باعث میشود فرد در طول زندگیاش انرژی و حرارت مثبت داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی عمر فردی با او پیمان بست، او از تغییر و زوال حال خود رهایی یافت.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که مانند حیدر (علی) که به دنبال باغ حقیقت و دین است، آب حیات و فضیلت از جوی این باغ روان است که به کوثر تشبیه شده است. در واقع، این تصویر نشاندهنده جستجو برای رسیدن به منابع معنوی و معرفتی پاک و زلال است.
هوش مصنوعی: خوی و رفتار پیامبر همواره دلنشین و دلجو است، همچون آبِ پاک و زلال خداوند که در جوی روان است.
هوش مصنوعی: رنگ چهره او به خاطر عطر خوش عشقش زیبا و دلنشین شده است.
هوش مصنوعی: هر کس که یک شب در کوچهی او عبور کند، به عنوان پیشوای سخن در میان مردم شناخته میشود.
هوش مصنوعی: هر کس که در زندگی به ناامیدی و مشکل بر بخورد، میتواند با نگاه به زیباییهای دلربای آن شخص، به آرامش و راه حل برسد.
هوش مصنوعی: زمانی که خوشی و شادابی به میان میآید، خورشید به خانهای تازه و با طراوت وارد میشود.
هوش مصنوعی: برای دوری از چشم زخم، به باغ روشنی میروم تا دل به جای عطر سوخته گلها، از زیبایی حوریها بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: او به خوبی از راز و رمز مطلع است و قاصد نیز از حال و احوال مسیر آگاهی دارد.
هوش مصنوعی: انگار او از خانهاش خارج شده و با روحیهای شاداب در حال تماشای چهرهاش است.
هوش مصنوعی: وقتی که مجلس به پایان میرسد، لبهای او مانند لالهای خشک و چشمانش همچون نرگسی زیبا و دلانگیز به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: عاقلها مانند طوطی بازگشتهاند و مردم نیز مانند بلبل از کلامی که میزنند، تنها تکرار میکنند.
هوش مصنوعی: چشمانش پر از مروارید و زیبایی است و حرفهایش مانند جواهرات، شنیدنی و ارزشمند هستند.
هوش مصنوعی: عیسای جان، که نماد زندگی و رستاخیز است، با قدرت و قهر ملکالموت (فرشته مرگ) زمین را میپوشاند و جانهای مرده را زنده میکند. این تصویر نشاندهندهی توانایی شگرف و روحانی است که قدرت زندگی را بر مرگ غالب میسازد و در حکم برابری با ملکالموت، تأکید بر شکوه و عظمت وجود روح است.
هوش مصنوعی: گاهی زمان سخن گفتن و زمانی برای تدبیر کردن فرا میرسد که صبح با شادی و بشارتش لبخند به لب میآورد.
هوش مصنوعی: شخصی که برای امید و ارزشهای روحی و فکریاش زندگی میکند، باعث میشود که او را با تمام وجود و دقت بنگریم.
هوش مصنوعی: دل همواره در حال آرامش و خوشحالی است به خاطر عشق و محبت او؛ زیرا در زیر سایهی رحمت و لطف او، زندگی سرشار از زیبایی و سعادت است.
هوش مصنوعی: درختان ایمان او همیشه سرسبز و شاداب خواهند بود، زیرا که زیباییاش مانند چشمهای جریان دارد و همیشه تازگی و صفا به زندگیاش میبخشد.
هوش مصنوعی: اهل غزنی چه تجربهای از او داشتند و کسانی که اهل معنی هستند، از او چه خبرهایی شنیدهاند؟
هوش مصنوعی: این بیت به مردم میگوید که آنچه انسانها به عنوان حقیقت میشناسند، از درون خود آنها و از نوعی فیض و لطفی که از عالم غیب به آنها میرسد، ناشی میشود. به عبارتی دیگر، شناخت و درک واقعیات از درون هر فرد و همچنین از نیروهای پنهانی که در زندگیاش وجود دارد، شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم از میان هزاران اللؤلؤی پنهان، یکی را انتخاب کنم در حالی که خود آن یکی هم سخن گفته است؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که عقل عمومی به گونهای تعبیر میکند که گفتگو یا سخن گفتن، به نوعی مانند عمل شستشو یا پاک کردن است که در آن، افکار و ایدهها میتوانند از آلودگیها و نادرستیها پاک شوند. به عبارت دیگر، افراد در هنگام صحبت و تبادل نظر، میتوانند ذهن خود را تصفیه کرده و به درک بهتری از مسائل دست یابند.
هوش مصنوعی: سخنان او همانند آهنگی دلنشین و زیبایی خاصی دارند که همه را دربر میگیرد، مثل آنکه مرگ همه را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که به علم و وفا ارادت دارد، به عنوان یک نماینده و جانشین، از علم و سخاوت نیز بهرهمند است. این اشارهای به ارزشهای اخلاقی و دانشی دارد که از شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلام به ارث رسیده است.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما ناشی از محبت و مهربانی دل خوب و خوشحال ماست که به ما نعمتهای فراوانی عطا کرده است.
هوش مصنوعی: دو گروه با ایمان قوی از دنیای مادی و روحی جدا شدهاند.
هوش مصنوعی: در مسیر علم و آموزش، از یونس و ارسطالیس پیشی گرفته است.
هوش مصنوعی: فلسفه و اصول دین را درک کرده و به دنبال راهی میگردد که به آنچه در دین به عنوان نور و راستی شناخته شده، دست یابد و از بیخودی و جهالت دوری کند.
هوش مصنوعی: با عقل و اندیشه میتوان از امکان فتنهای که در پنچ حس و چهار ارکان وجود دارد، آگاه شد.
هوش مصنوعی: از خاک بیخاصیت، شراب تولید میشود و آب دریا به گلاب تبدیل میگردد. این بیانگر این است که از چیزهای ظاهراً بیارزش، میتوان نعمتها و ارزشهای جدیدی به وجود آورد.
هوش مصنوعی: بله، کسی که صبر و استقامت داشته باشد، میتواند به راحتی بر مشکلات غلبه کند و بر دشمنان پیروز شود.
هوش مصنوعی: پس از مدتها صبر و تحمل، آتش صبر من به قدری شیرین و لطیف شده که مانند اشکهای باران بر روی چهرهٔ ابر است.
هوش مصنوعی: در دل تو، به خاطر دین و ایمان، چیزی وجود دارد که از صدها هزار آسمان هم فراتر است و ارزشش بیشتر از زمین است.
هوش مصنوعی: برانگیختن مردم به پیروی از اصول دین و شریعت امری پایدار و همیشگی است، چرا که این اصول بر پایهٔ مقام و جایگاه یکتا و بینظیر پروردگار استوارند.
هوش مصنوعی: خداوند دین و عدالت را بدون نقص و کم و کاست به بشر داده و در این کار خود هیچ خُسرانی نداشته است. همچنین، وجود نازش و کبر نیز در ذاتش تغییری ایجاد نکرده و او از آن دور مانده است.
هوش مصنوعی: ای امامی که به خاطر زیباییات بر روی منبر قرار داری و به مقام قرب الهی رسیدهای.
هوش مصنوعی: چرخ زمان یا دوران را به نمایش میگذارد و در عین حال، قفل قوانین و مقررات را با کلید خود باز میکند.
هوش مصنوعی: درِ صندوق صدقه را باز کن تا مردم ببینند که لطف و رحمت خدا چگونه است.
هوش مصنوعی: از بخشندگی و eloquence (فصاحت) که ناشی از ایمان است، قدمی بر نگذار بر فرق علّیّین (مقامات بلند و ویژه).
هوش مصنوعی: ای کسی که روح را به معنای عمیق و ارزشمند میآوری، جان خود را برای همکاری و یاری دیگران قسم بده.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفسهای او وجود دارد، کارها به خوبی پیش میرود و سخن گفتن هم رونق و شتاب خاصی دارد.
هوش مصنوعی: هر کلامی که بر جانم تاثیر گذاشت، احساس کردم که به شدت بر زبان همان کلام اثر گذاشته است.
هوش مصنوعی: تمام گویندگان دنیا در برابر سخنرانی تو، ای جمالالدین، کمبرق و بازنده هستند.
هوش مصنوعی: اگر بیمنظور پند دهند، چه خوب است که آنها نیکو باشند، حتی اگر در سکوت باشند.
هوش مصنوعی: هرچه در دنیا دربارهٔ سخن و گفتوگو تلاش کنند، در برابر معنا و راز تو مانند حلقهای در گوش هستند.
هوش مصنوعی: در زمان تو ای رهبر، زشت و بیمعنی است که کسی سخن بگوید.
هوش مصنوعی: اگرچه الماس میدرخشد و درخشان است، اما سخن تو باعث شده که فریبندگان و حقهبازان به راحتی به مقصود خود برسند.
هوش مصنوعی: حرف تو به اندازهای عمیق و مهم است که هیچ تفسیر دیگری نمیتواند به اندازهی آن ارزش داشته باشد و هر آنچه غیر از آن باشد، فقط مانند خاکستری بیاهمیت است.
هوش مصنوعی: هر جا که راز و درون وجود تو وجود دارد، روشنی و نورانیّت تو، روح و جان را رهبری میکند.
هوش مصنوعی: حضورت همچون میزبانی است که روح را تازه و شاداب میکند، چرا که تو منبع زندگی و انرژی برای هزاران جان هستی.
هوش مصنوعی: این دنیا همانند یک قالب است و روح این دنیا تو هستی، مانند اینکه دین به روح خود وابسته است.
هوش مصنوعی: وجود تو سبب شادی مردم است و عمر انسان به واسطهی دانشت همواره در حال رشد و پیشرفت است.
هوش مصنوعی: حالت تو از عمق درد و سوز ناشی میشود و این درد باعث شده تا به قوانین و اصولی که رعایت میشود، شکل بگیری.
هوش مصنوعی: دوستان به خاطر روح پاک تو جان خود را شاد میکنند و همه چیز برای آنها سرشار از پیروزی و خوشحالی است.
هوش مصنوعی: اگر نیکی و بخشش تو را یاد نکنند، زود مثل دشمنانت میمیری.
هوش مصنوعی: میزبان با دعوتی که کرده، دشمنانش را به مرگ نزدیک میکند.
هوش مصنوعی: اگر بدنی یک لحظه خلاف تو را بپذیرد، روحش میگوید که دلش از تو دور شده است.
هوش مصنوعی: سرنوشت و مرگ همیشه در کمین هستند و نمیتوان به راحتی از آنها گریخت. حتی قبل از آنکه انسان از زندگی لذت ببرد، شواهدی از پایان یا زوالی در اطراف او وجود دارد. زندگی و مرگ در هم تنیدهاند و انسان نمیتواند به راحتی از مشکلات و سختیها فرار کند.
هوش مصنوعی: مرگ به انسان نزدیک است، اما او تا زمانی که به کمال و بهترین وضعیت خود نرسد، از آن بیخبر است.
هوش مصنوعی: دوستیهای واقعی و عقلانی با گذر زمان و در ملاقاتهای دوباره دچار فراموشی نمیشوند و همواره در زندگی ماندگارند.
هوش مصنوعی: اگرچه علم و دانش میتواند مضر باشد، اما محبت و احساسات تو نسبت به آن، عمیقتر و واقعیتر است.
هوش مصنوعی: هر شخصی که با نیتی خالص و روشنایی دین را در قلب خود به وجود آورد، خود به خود آلودگیها و کجرویهایش از بین میرود.
هوش مصنوعی: بسیاری تلاش کردند تا چهرهات را بپوشانند، اما موفق نشدند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به مقام و زر و زیور برسد، حسادت از آن نوعی است که بر اسبی شتر مانند است و به نوعی نشانه ضعف و حقارت است.
هوش مصنوعی: در مدح او سخنهاست و شهرت او زیر زبانهاست، اما نادانان از شناخت او محروم ماندهاند.
هوش مصنوعی: در تمام افراد پنهان عالم، خواستههای عمیق و ناگفتهای وجود دارد که با ذهن و احساسات تو ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در رقابت با تو پیشی گرفت، نشاندهنده این نیست که او مرد و شایسته است.
هوش مصنوعی: در خانه غیرت، تو با حجاب و پردهداری باعث شگفتی و حیرت شدهای.
هوش مصنوعی: دشمنان به سراغ تو آمدهاند، در حالی که هیچکس از حال و وضعیت واقعی تو خبر ندارد.
هوش مصنوعی: تو در کمال لطف و محبت، همیشه خالص و پاک ماندهای و هیچکس تو را نشناخته است.
هوش مصنوعی: هر کس با یزید کنار بیاید و با او همنفس شود، چگونه میتواند حال و وضعیت بایزید را درک کند؟
هوش مصنوعی: تو در generosity (سخاوت) مانند یک مرد برجسته هستی و در گفتار، به مانند فردی بینظیر مینمایی.
هوش مصنوعی: به خاطر کمالات تو، دین تقویت شده و شادی به جان مردم غزنین افزوده شده است.
هوش مصنوعی: هرچند که نام تو بر دیوار غزنین نوشته شده است، اما زیبایی تو همچون قدمهای دلربا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: حضرت شه بهشت به قدری زیبا و ارزشمند است که با نبود تو هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: با دیدار تو، ای زیبایی دین، هیچ بهشتی به اندازه غزنین برای من ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ موجودی در جهان به زیبایی و شایستگی تو وجود ندارد و هیچ چیز دیگری نمیتواند با تو مقایسه شود. حتی گلهای زیبا مانند سوسن و سیر نیز در برابر تو دچار نقص هستند.
هوش مصنوعی: من فرزند نثر هستم و برای تو دلیل میآورم که این نعمت خوب را شکر میگویم.
هوش مصنوعی: شعر نشان میدهد که نظم و ترتیب کلام من برای نثر و گفتار تو بوده است و این باعث آرامش جانها شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که کمبود منابع یا امکانات نباید ما را از سفر به کرمان بازدارد و با همت و تلاش میتوانیم به مقصد برسیم.
هوش مصنوعی: من تمام زیباییها و ویژگیهای ستودنی تو را میشناسم و میدانم، اما نمیتوانم آنها را با زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: دوستان در شادی و خوشحالی هستند، در حالی که دشمنان به خاطر خشم و قدرتشان در موقعیتی ضعیف قرار دارند.
هوش مصنوعی: توان و ارادهام به بخشش تو کامل است و دانش و عقل من به جدیت تو وابسته است.
هوش مصنوعی: وجود تو نمودی از رحمت الهی است و بخشش تو نشانهای از زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: هرکس که به حق توجه کند، در دل او نشانی از محبت تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو پزشک و درمانگری متفاوتی هستی و همچنین محبوبی که یادآوریکنندهای دیگر نیز به شمار میآیی.
هوش مصنوعی: تو خزانهدار اسرار پیامبران هستی و قدرت تو از صفات برتر الهی سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: تو که خداوند بر تو راه درست را نشان داده، و دین زیبایی بر تو پدیدار کرده است.
هوش مصنوعی: حکمت تو موجب استقامت و پایداری شده است، و در حال حاضر، استدلال و دلیلت به نهایت اهمیت رسیده و همچون قیامت قابل توجه است.
هوش مصنوعی: اگر در برابر گفتارت، سخنان یتیمی بماند، در برابر بخشندگی و generosity تو، بزرگیِ بخشش نیز کوچک و بیثمر خواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو خبری نشنیده، واقعاً چه چیزی را شنیده است؟ کسی که تو را ندیده، چه میتواند ببیند؟
هوش مصنوعی: من از رمز و رازها فاصله گرفتم، زیرا نه تو را دیدهام و نه خودم را به خوبی شناختهام.
هوش مصنوعی: به حاسدان بگو که کار آنها به پایان رسیده و دیگر هیچ چیز نمیتواند ما را از هم جدا کند.
هوش مصنوعی: راز را باید به شنوندهای بیان کرد که شایسته شنیدن باشد و آز سختی و درد را باید به دستانی بدل کرد که توانایی مواجهه با آن را دارند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که باد وجود دارد، ستارهها در آسمان در حال حرکت هستند و در اینجا صحبت از فضایی است که در آن خوبیها و برکات وجود دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.