گنجور

 
سنایی

رافضی را عوام در تف کین

می‌زدند از پی حمیّت دین

یکی از رهگذر درآمد زود

بیش از آن زد که آن گره زده بود

گفتم ار می‌زدند ایشانش

بهر اشکال کفر و ایمانش

تو چرا باری ای به دل سندان

بی‌خبر کوفتی دو صد چندان

جرم او چیست گفت بشنو نیک

من ز جرمش خبر ندارم لیک

سنّیان می‌زدند و من به دمش

رفتم و بهر مزد هم زدمش

علم خواندی نگشتی اهل هنر

جهل از این علم تو بسی بهتر

علم را هرکه نیست آماده

مثلش چون کَهست و بیجاده

سنگ بیجاده گر ز طبع و سرشت

برتر آید ز خاک خرمن و کشت

گرچه در جذب کاه کرد بسیچ

کهربا را ز کَه چه خیزد هیچ

عالمِ علم عالمیست فراخ

بخ بخ آنرا که شد درو گستاخ

عالم علم عالمیست شگرف

نیست این خطه خطهٔ خط و حرف

چون ترا علم دل بمیراند

که ترا خود به آدمی خواند

علم خوان گرت زادمست رگی

زانکه شد خاص شه به علم سگی

از صفات سگی تهی کن رگ

ورنه در رستخیز خیزی سگ

ننگ دارد بسی به طبع و به دل

سگ عالم ز آدم جاهل

چون نباشد چو خر سرافگنده

تیزِ خر به ز ریش خربنده

علم دین بام گلشن جانست

نردبان عقل و حس انسانست

از پی دوست را و دشمن را

علم جان را به و عمل تن را

سوی عالم نه سوی صاحب ظن

دانش جان به از توانش تن

حلقهٔ دام تو توانش تن

هست شبها به روز آبستن

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]