بخش ۱۷ - اندر جان و دل و تن گوید
از دَرِ تن که صاحب کُلهست
تا به دل صدهزار ساله رهست
هست بر سالکان به وقت رحیل
همچو موسی و خصم و منزل نیل
لیک بر وی چو بسته گردد کار
نار گردد به عاقبت دینار
تا خدای آن رهی که در بندست
همچو زنجیر در هم افگندست
پارهای راه نیک داری پیش
از درِ نفس تا درِ دل خویش
راه دل مر ترا نه این راهست
عقل از آن قاصرست و کوتاهست
راه جسم تو سوی دل بمثل
هست چون حیز و منزل اوّل
که همی هردمی ز رنجوری
گفتی ای مکه وه که بس دوری
نقش مکه سه حرف دل تنگست
جز به رفتن هزار فرسنگست
هست بر سالکان به وقت بسیچ
راه دل را چو زلف زنگی پیچ
لیک بر وی چو گرم گشت آتش
راه گردد چو طبع زنگی خوش
آنکه ره را به جد نگیرد پیش
همچو زنگی بماند او درویش
وانکه رفت از سرِ طرب در ره
همچو زنگی بُوَد به دل ابله
دین ندارد کسی که اندر دل
مر ورا نیست مغز دل حاصل
این چنین پر خلل دلی که تراست
دد و دامند با تو زین دل راست
پارهای گوشت نام دل کردی
دل تحقیق را بحل کردی
تو ز دل غافلی و بی خبری
دگرست آن دل و تو خود دگری
دل بود راه آن جهانی تو
لیک دل را ز دِه ندانی تو
پر و بال خرد ز دل باشد
تن بیدل جوال گِل باشد
خشک و بیبر بمانده اندر گِل
چون بُرند از درخت خرما دل
باطن تو حقیقت دل تست
هرچه جز باطن تو باطل تست
دین ز دل خیزد و خرد ز دماغ
دین چو روز آمد و خرد چو چراغ
آفتابی بباید انجم سوز
به چراغ تو شب نگردد روز
آن چنان دل که وقت پیچاپیچ
جز خدای اندرو نباشد هیچ
نه چنان دل که از پی تلبیس
هست مردار گلخن ابلیس
دل یکی منظریست ربّانی
اندرو طرح و فرش نورانی
از سرِ جهل و روی نادانی
حجرهٔ دیو را چه دل خوانی
هست معراج دل به وقت فراغ
قاب قوسین عقل و شرع دماغ
از درِ چشم تا به کعبهٔ دل
عاشقان را هزار و یک منزل
خاص خواند هزار و یک نامش
عام داند هزار و یک دامش
آنکه بودند خواجه صاحب دل
پیش رفتند از تو صد منزل
بنشستد بر بساطِ سماط
تو بمانده پیاده هم به رباط
اصلِ هزل و مجاز دل نبود
دوزخ خشم و آز دل نبود
دل که او را سر بَدست و بهست
دل مخوانش که آن نه دل که دِهست
دل که با چیز این جهان شد خویش
دان که زان دل دلی نیاید بیش
اینت غبنی که یک رمه جاهل
خوانده شکل صنوبری را دل
این که دل نام کردهای به مجاز
رو به پیش سگان کوی انداز
دل که بر عقل مهتری دارد
نه به شکل صنوبری دارد
دل که با مال و جاه دارد کار
این سگی دان و آن دو را مردار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر از مولاناست که به بررسی مفهوم دل و روح انسان میپردازد. او با استفاده از تمثیلهای مختلف، دل را به منزلی برای رسیدن به خدا و حقیقت تشبیه میکند.
در اشعار، مولانا به سالکان و رهجویان اشاره میکند و میگوید که تنها راه واقعی رسیدن به دل، از طریق سیر و سلوک معنوی است. او تأکید دارد که دل نباید با مادیات و ظواهر این دنیا آلوده شود؛ زیرا دل حقیقی محل نور و روشنایی است و به معنای واقعی کلمه باید از غفلت رهایی یابد.
در انتها، مولانا اشاره میکند که دل واقعی حاکم بر عقل و شناخت است و نباید با چیزهای ظاهری مقایسه شود. او تأکید میکند که دل باید از زنگار دنیا پاک باشد تا بتواند به مرتبههای بالای روحانی دست یابد.
هوش مصنوعی: از راه بدن که صاحب عقل و آگاهی است تا به دل که سالها در عمق احساسات و تجربهها جمع شده، راهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: در زمانی که سالکان در سفر خود به مقصد میرسند، وضعیت آنها مشابه حالت موسی و دشواریهایی است که او در برابر دریا داشت.
هوش مصنوعی: اما وقتی که کار او به سختی بیفتد، در پایان کار به جای خیر، به بدی و تلخی میرسد.
هوش مصنوعی: خداوند کسی را که در بند و زنجیر است، به راه درست هدایت میکند و او را همچون زنجیرهایی که به هم گره خوردهاند، به هم پیوند میزند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به دل و جان خود، ابتدا باید راههای نیک را از درِ نفس خود بگذرانید.
هوش مصنوعی: دل تو را به مسیری میبرد که عقل از آن ناتوان و بیخبر است.
هوش مصنوعی: راه جسم تو به سوی دل همانند راهی است که به اولین منزل میرسد.
هوش مصنوعی: هر زمانی که من از رنج و سختی خود میگویم، به یاد مکه میافتم و از دوری آنجا ناراحت میشوم.
هوش مصنوعی: نقش مکه تنها سه حرف دارد، اما دل تنگی و longing برای آن، به اندازه سفر کردن هزار فرسنگ حس میشود.
هوش مصنوعی: در زمانهایی که به سوی هدف و مقصود میروید، راه دل مانند زلفی پیچیده و پرپیچ و خم میشود.
هوش مصنوعی: اما زمانی که بر او آتش عشق زبانه کشید، راه خود را پیدا میکند مثل طبع زنگی که خوشایند و دلنشین است.
هوش مصنوعی: کسی که راه زندگی را جدی نگیرد، در نهایت مانند کسی که هیچ هدفی ندارد و بیهدف باقی میماند، در وضعیتی فقیر و ناراحت زندگی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: کسی که در اوج شادی و خوشحالی از سرگرمی یا جشن فاصله بگیرد، مانند یک شخص نادان خواهد بود که در دلش غمی وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که در دلش محبت و عشق به او وجود ندارد، دین و ایمانی ندارد، زیرا حقیقت و عمق ایمان در احساسات قلبی انسان نهفته است.
هوش مصنوعی: دل پر از نقص و کمالی که تو داری، به مانند دد و دام است؛ با تو چنین دلی رفتار میکند.
هوش مصنوعی: برخی از اوقات، احساسات و عواطف درونی انسان مانند گوشت نرم و لطیفی هستند که نیاز به بررسی و تحلیل دارند. در اینجا به پیوندی میان دل و عقل اشاره شده است، که در نهایت، باعث فهم و درک صحیحتر از عواطف میشود.
هوش مصنوعی: تو از درون خود غافلی و از آنچه در دل میگذرد بیخبری، در حالی که آن دل چیز دیگری است و تو خود نیز موجودی دیگر هستی.
هوش مصنوعی: دل، راه رسیدن به آن دنیا است، اما تو دل را از دِه نمیدانی.
هوش مصنوعی: اگر دل از خرد خالی باشد، انسان مانند مجسمهای از گل خواهد بود و توانایی پرواز و پرورش نمییابد.
هوش مصنوعی: خشک و بدون میوه مانده در گل، مانند دلی که از درخت خرما جدا شده است.
هوش مصنوعی: درون تو حقیقتِ قلبت نهفته است و هر چیزی که غیر از درون تو باشد، بیارزش و نادرست است.
هوش مصنوعی: مذهب از دل انسان برخاسته و فهم و عقل از ذهن حاکم است. دین مانند روز روشن است و عقل و دانش مانند چراغی است که در تاریکی راه را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: خورشیدی باید باشد که ستارهها را بسوزاند، تا با روشنایی تو، شب به روز تبدیل نشود.
هوش مصنوعی: دل آنقدر پیچیده و عمیق است که تنها خدا را در آن جایگاه مییابد و هیچ چیز دیگری نمیتواند در آن مقام قرار گیرد.
هوش مصنوعی: این دل، مانند دلهایی نیست که به خاطر فریب و فریبکاری به حالتی مرده و بیروح درآمدهاند، بلکه دل من زنده و سرشار از زندگی است.
هوش مصنوعی: دل، یک چشمانداز الهی است که در آن جلوهگری و زیبایی نورانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: از روی نادانی و جهل، چگونه میتوانی به درکی از اوضاع و احوال دیو رسید؟
هوش مصنوعی: در زمان آرامش و دوری از مشغلهها، دل به اوج و کمال میرسد و عقل و دین به بهترین حالت خود میرسند.
هوش مصنوعی: از دید چشم تا به مکان مقدس دل عاشقان، مسیرهای زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: او را به هزاران نام خاص میشناسند، اما عموم مردم او را به هزار و یک دام میشناسند.
هوش مصنوعی: کسانی که در دل مقام و منزلت بالایی دارند، به راحتی از تو فاصله گرفته و به پیشرفتهای بیشتری دست مییابند.
هوش مصنوعی: در میان سفرهای که پهن شده، همگان نشستهاند، حتی اگر کسی پیاده باشد و به مسافرخانه برسد.
هوش مصنوعی: ماهیت بیپرده و غیرواقعی در دل جایی برای خشم و طمع ندارد.
هوش مصنوعی: دل را که به دست آوردی و به خوشیهایش مشغول شدی، دیگر دل نمیتوان نامید، زیرا آنچه هست، دیگر دل نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که دل انسان به چیزی از این دنیا وابسته و متصل میشود، باید بداند که از دل آن دیگر دلی نخواهد بود. در واقع، اگر دل قانع به چیزهای دنیوی شود، دیگر نمیتواند احساسات و عشقهای真实 و عمیقتری را تجربه کند.
هوش مصنوعی: این ظلمی است که یک گروه بیخبر، شکل درخت کاج را دل مینامند.
هوش مصنوعی: اینکه دل را به خاطر خودت به نامی مجازی شناختهای، آن را به سگان کوی بینداز.
هوش مصنوعی: دل، اگر بر عقل برتری داشته باشد، به شکل زیبا و راست و پاکی مثل درخت صنوبر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دل اگر با مال و مقام درگیر باشد، به نوعی مانند سگی است که به چیزهای بیارزش چسبیده است و در این حالت، مال و جاه ارزش واقعی ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.