چون تو از بود خویش گشتی نیست
کمر جهد بند و در ره ایست
چون کمر بسته ایستادی تو
تاج بر فرق دل نهادی تو
تاج اقبال بر سرِ دل نه
پای ادبار بر خور و گل نه
گرت باید که سست گردد زه
اولا پوستین به گازر ده
گرچه غافل برین عمل خندد
لیک عاقل جز این بنپسندد
پوستین باز کن که تا در شاه
پوستین در بسی است اندر راه
به نخستین قدم که زد آدم
پوستینش درید گرگ ستم
نه چو قابیل تشنه شد به جفا
داد هابیل پوستین به فنا
نه چو ادریس پوستین بفکند
درِ فردوس را ندید به بند
چون خلیل از ستاره و مه و خور
پوستینها درید بیغم خور
شب او همچو روز روشن شد
نار نمرود تازه گلشن شد
به سلیمان نگر که از سرِ داد
پوستین امل به گازر داد
جن و انس و طیور و مور و ملخ
در بُن آب قلزم و سرِ شخ
روی او را همه رفیع شدند
رای او را همه مطیع شدند
ز آتش دل چو سوخت آب نهاد
خاک بر دوش باد چرخ نهاد
چون کلیم کریم غم پرورد
رخ به مدین نهاد با غم و درد
پوستین را ز روی مزدوری
برکشید از نهاد رنجوری
کرده ده سال چاکری شعیب
تا گشادند بر دلش درِ غیب
دست او همچو چشم بینا شد
پای او تاج فرق سینا شد
روح چون دم ز بحر روحانی
زد و پذ رفت لطف ربانی
پوستین را به اولین منزل
بفرستید سوی گازر دل
دل چو او را فر آلهی داد
هم به خردیش پادشاهی داد
گشت بیاو به قدرت ازلی
از ثناء خفی و لطف جلی
تن ابرص از او چو سایهٔ فرش
چشم اکمه ازو چو پایهٔ عرش
هرکه چون او به نام جوید ننگ
از یکی خُم برآورد ده رنگ
پشک با او چو مشک شد بویا
زنده کردار مردگان گویا
گل دل را زلطف جان سر کرد
دل گل را ز دست جان درکرد
چون دکان را به مهر کرد قضا
دست تقدیر در نشیب فنا
ماند عالم پر از هوا و هوس
گشت بازار پر عوان و عسس
شحنهای را ز بهر دفع ستم
بفرستاد اندرین عالم
چون شد از آسمان دل ظاهر
هم به جان مست و هم به تن ظاهر
پوستین خود نداشت در ره دین
پس چه دادی به گازران زمین
از فنا چون سوی بقا آمد
زینت و زیب این فنا آمد
هرکه گشت از برای او خاموش
سخن او حیات باشد و نوش
گر نگوید ز کاهلی نبود
ور بگوید ز جاهلی نبود
دیدی ای خواجهٔ سخن فربه
که ترا در دل از سخن فر به
در خموشی نبوده لهو اندیش
گاه گفتن نبوده لغو پریش
بسته از جد و جهد و عشق و طلب
بر گریبان روز دامن شب
روز و شب را به مسطر انصاف
تسویت داده به ز هرچه گزاف
از درونش چوبوی جان یابند
بیزبانان همه زبان یابند
تو در این گفت من مدار شکی
باز کن دیده بر گمار یکی
در رهش خوانده عاشقان بر جان
آیهٔ کُلُّ مَن عَلَیها فاَن
آن سفیهان که دزد و طرّارند
عقل را بهر ره زدن دارند
صُنع او عدل و حکمتست و جلی
ملک او قهر و عزتست و خفی
پیکر آب و گل ز قهرش عور
لعبت چشم و دل ز کنهش کور
عقل آلوده از پی دیدار
اَرَنی گوی گشته موسیوار
چون برون آمد از تجلی پیک
گفت در گوش او که تبت اِلیک
صفت ذات او به علم بدان
نام پاکش هزار و یک برخوان
وصف او زیر علم نیکو نیست
هرچه در گوشت آمد آن او نیست
نقطه و خط و سطح با صفتش
هست چون جسم و بُعد و شش جهتش
مُبدع آن سه از ورای مکان
خالق این سه از درون زمان
هیچ عاقل درو نبیند عیب
او بداند درون عالم غیب
مطّلع بر ضمائر و اسرار
نوز ناکرده بر دل تو گذار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن در قالب شعر به بررسی مسائلی مانند خودشناسی، تلاش در مسیر حقیقت، و اهمیت دین و معنویت میپردازد. شاعر به ما یادآوری میکند که انسان باید برای رسیدن به کمال و شناخت واقعی خود تلاش کند و از زوایای مختلف به زندگی نگاه کند. او با استفاده از مثالهایی از شخصیتهای مذهبی مانند حضرت آدم، خلیل (ابراهیم) و سلیمان، نشان میدهد که تفکر عمیق و اراده قوی میتواند انسان را از محدودیتهای دنیوی رها کند و به اعلیٰ مرتبهها برساند. در نهایت، او بر لزوم شناخت عمیق ذات خداوند و عبور از دنیای مادی تأکید میکند و میگوید که هر چه انسان بیشتر به سمت حقیقت برود، به زندگی واقعی و روحانی نزدیکتر میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که از وجود خود دور شوی، دیگر تلاشی نکن و در راه باقی نمان.
هوش مصنوعی: وقتی که با اراده و عزم راسخ ایستادهای، بر سر دل محبت و احترام خود تاج گذاشتهای.
هوش مصنوعی: برخورداری از خوشبختی و موفقیت را با روح و دل خود تجربه کن و اجازه نده غم و ناامیدی بر تو حاکم شود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در شرایط دشوار و خطرناک قرار نگیری، باید از پوستینی کهنه و بیکیفیت دست برداری و خود را با یک مانع مناسب و مقاوم تجهیز کنی.
هوش مصنوعی: هرچند که برخی به این کار بیاعتنا و با خنده نگاه میکنند، اما فرد خردمند چیزی فراتر از این را نمیپسندد.
هوش مصنوعی: پوستین را کنار بزن تا بتوانی به زیبایی و جواهرات پنهان در درونش دسترسی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: وقتی آدم اولین گام را برداشت، گرگ ستمگر به او حمله کرد و او را در خطر انداخت.
هوش مصنوعی: نه مانند قابیل که به خاطر حسد و ظلم، هابیل را کشته و پوستینش را به فنا داد، من بیدلیل دلم به این کارها راضی نمیشود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند ادریس، کسی که به آسمانها رفت و به مقامهای بالا رسید، در بهشت را نمیبیند، و به این ترتیب، نشاندهنده این است که برخی از افراد به رغم تواناییهای ویژهای که دارند، همچنان به زندگی دنیوی خود ادامه میدهند و از نعمتهای معنوی بالاتر بهرهمند نمیشوند.
هوش مصنوعی: چون ابراهیم خلیل، بیهیچ نگرانی، پوستینهای ستاره و ماه و خورشید را درید و بیغمی زندگی کرد.
هوش مصنوعی: شب نمرود به اندازهای روشن شد که انگار روز است و این دگرگونی باعث شکوفایی و سرسبزی کامل در گلشن گردید.
هوش مصنوعی: به سلیمان نگاه کن که چگونه با انصاف و عدالت، حقوق ضعیفان را پرداخت کرد.
هوش مصنوعی: جن و آدمها و پرندگان و مورچهها و ملخها در عمق آب دریا و بالای درختان قرار دارند.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت چهره او همه تحت تأثیر قرار گرفته و به او احترام میگذارند و از نظر فکر و نظرش پیروی میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی دل انسان از درد و آتش عشق میسوزد، آنگاه آب و احساساتش بر روی زمین میریزد و باد از آن، گرد و خاکی روی دوش خود میگذارد.
هوش مصنوعی: مانند موسی که با کمال مهربانی و ناراحتی به سمت مدین رفت، او نیز با غم و درد به آنجا رسید.
هوش مصنوعی: مزدور از روی کارش پوستینش را کنار زد و از درد و رنجش رهایی یافت.
هوش مصنوعی: به مدت ده سال برای شعیب خدمت کرده تا اینکه درِ اسرار پنهانی بر دلش باز شد.
هوش مصنوعی: دست او مانند چشمی بینا شد و پای او مانند تاجی بر سر او گردید.
هوش مصنوعی: پس از آنکه روح دریاچه روحانی را تجربه کرد، به رحمت و نعمت پروردگار برمیگردد.
هوش مصنوعی: به اولین منزل پوستینی را بفرستید تا دل گازر را به دست آورد.
هوش مصنوعی: زمانی که دل انسان، جانشینی و مقام او را به دست آورد، خرد و عقلش نیز به او قدرت و سلطنت عطا میکند.
هوش مصنوعی: بدون وجود او، قدرت بیپایان با ستایش پنهان و محبت آشکار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: بدن ابرص (چاق و چله) او مانند سایهای روی فرش است و چشمان اکمه (زشت) او مانند پایهٔ عرش به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند او به دنبال نام و آوازه برود، باید از یک خُم که ده نوع رنگ دارد، خجالت بکشد.
هوش مصنوعی: پشک به طرز عجیبی خوشبو و مطبوع شده، انگار که زندهها را به خاطر رفتار مردگان زنده میکند.
هوش مصنوعی: گل دل به خاطر لطف جان به زندگی ادامه داد و دل گل نیز به خاطر از دست دادن جان، دچار غم و اندوه شد.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی را با محبت و عشق آراسته کرده باشد، سرنوشت در مسیر زوال و فنا قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: دنیای ما پر از تمایلات و خواستههای ناپسند شده و بازار به شدت شلوغ و پر از افرادی است که به دنبال قدرت و جاهطلبی هستند.
هوش مصنوعی: در این دنیا برای جلوگیری از ظلم، کسی را فرستادند.
هوش مصنوعی: زمانی که دل از آسمان نمایان شد، هم به روح سکرآور و هم به جسم ملموس تبدیل گشت.
هوش مصنوعی: او در مسیر دین، حتی لباس مناسبی نداشت، پس چگونه توانست به زمینخورندگان چیزی بدهد؟
هوش مصنوعی: وقتی به جاودانگی و بقای دائمی نزدیک میشویم، زیباییها و زینتهای این جهان فانی نیز خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر او سکوت کند، صحبت کردن او مثل زندگی و نوشیدنی ارزشمند است.
هوش مصنوعی: اگر او از ناتوانی و تنبلی سخن بگوید، به خاطر نادانی و ناآگاهی او نیست.
هوش مصنوعی: ای آقای سخن، دیدی که من به خاطر شما در دل چه احساسی دارم؟
هوش مصنوعی: در سکوت، هیچ تفریحی وجود ندارد و در زمان گفتن نیز سخن بیهودهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: رنج و تلاش و عشق و آرزو، همچون دامن شب بر گردن روز بند شده است.
هوش مصنوعی: روز و شب را به ترازوی انصاف سنجیدهای و در این کار از هر چیزی که بیمورد و بیدلیل است، برتر و بهتر عمل کردهای.
هوش مصنوعی: از درون انسانها، روح و جانشان بیدار میشود و حتی کسانی که بیزبان هستند، میتوانند زبان پیدا کنند و احساسات و افکارشان را ابراز کنند.
هوش مصنوعی: در این گفتگو به هیچ شکی فکر نکن و چشمانت را باز کن تا حقیقت را ببینی.
هوش مصنوعی: در مسیر او، عاشقان آیهای را در جان خود زمزمه میکنند که همه چیز در جهان فناپذیر است.
هوش مصنوعی: آن نادانانی که دزد و حیلهگر هستند، برای فریب دادن عقل و رسیدن به مقاصد خود، دائماً در حال تظاهر و نیرنگ زدن هستند.
هوش مصنوعی: خلاقیت او بر پایه عدالت و حکمت بنا شده است، و قدرت و عظمت او به صورت پنهان و آشکار نمایان است.
هوش مصنوعی: بدن از خاک و آب به خاطر قهر و غضبش آسیب دیده است و زیبایی چشم و دل، از عمق وجودش نادیده گرفته شده است.
هوش مصنوعی: عقل مختل و خراب به خاطر دیدار من، مانند موسی که به کوه رفته بود، شتابان به سوی من میشتابد.
هوش مصنوعی: وقتی پیک از نور و درخشندگی خارج شد، در گوش او گفت که به سوی تو میآیم.
هوش مصنوعی: ذات او به علم خود شناخته میشود و این علم پاکش به قدری عظیم و بینظیر است که قابل شمارش نیست.
هوش مصنوعی: شرح و توصیف او در زیر پرچم هیچ چیز خوبی نیست، زیرا هر چیزی که به گوش تو میرسد، او نیست.
هوش مصنوعی: نقطه، خط و سطح دارای ویژگیهایی هستند که مشابه جسم و ابعاد و شش جهت در فضا میباشند.
هوش مصنوعی: خالق آن سه درباره هیچ مکان خاصی نیست و از درون زمان ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: هیچ انسان خردمندی نمیتواند عیب کسی را ببیند، مگر اینکه از باطن او و چیزهایی که در عالم غیب هستند، آگاه باشد.
هوش مصنوعی: تو به خوبی از دلها و اسرار مردم آگاه هستی، بدون آنکه به آنها آسیب برسانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.