گنجور

 
سنایی

چنگری ای پارسا در عاشق مسکین به کین

تا ز بد فعلی چه داری بر مسلمانان یقین

من گنه کارم تو طاعت کن چه جویی جرم من

زان که من گویم بتر از من نیاید بر زمین

باز خواهد دست شاه و شیر جوید بیشه را

بوم را ویرانه سازد همچو سگ را پارگین

آنکه نشنیدست عدل عمر عبدالعزیز

لاجرم حجاج را خواند امیرالمومنین

مصطفا را یار بوبکرست اندر غار و بس

بولهب را باز بوجهلست یار و همنشین

«الخبیثات» و «خبیثین» گفت ایزد در نبی

تا بپرهیزند اهل «طیبات» و «طیبین»

عاجز آمد از مشیت زلت و عصیان تو

دفترت در دوده می‌مالد کرام‌الکاتبین

کس ز صوف و فوطه بی‌طاعت نیابد پایگاه

کی بجایی می‌رسد مردم ز ریش و پوستین

گوی برد از جمله مردم فوطه باف و نیل گر

عالمی را موی تابی گرددت زیر نگین

روی بنماید عروس دین ترا گر هیچ تو

با قناعت چون سنایی غزنوی گردی قرین

ای به دعوی بر شده بر آسمان هفتمین

وز ره معنی بمانده تا به حلق اندر زمین

آنکه را همت ز اجزای زمین بر نگذرد

چون سخن گوید ز کل آسمان هفتمین

چند از این دعوی درویشی و لاف عاشقی

ناچشیده شربت آن نازموده درد این

با هوای جسم رفتن در ره روحانیان

در لباس دیو جستن رتبت روح‌الامین

سر قلاشی ندانی راه قلاشان مرو

دیدهٔ بینا نداری راه درویشان مبین

کم سگال ار نیستی عاشق کزان در آز تن

مانده معنی را بجای و کرده صورت را گزین

ای برادر قصد ضحاک جفا پیشه مکن

تا نبینی خویشتن همبر به پور آبتین

جنت باقی کجا یابی و راه بی‌هوان

تا تو باشی در هوای جوی شیر و انگبین

باز ماندن بهتر آمد در سعیر سفلی آنک

جنت اعلا نخواهد جز برای حور عین

تا نگردی فانی از اوصاف این فانی صفت

بی نیازی را نبینی در بهشت راستین

پایت اندر طین دل بر نار باشد تا ترا

دیو نخوت گفت خواهد نار به باشد ز طین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین

فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین

فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست

فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین

فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا

[...]

فرخی سیستانی

ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین

نامه ها نزد که داری؟ بار کن! بگذار! هین

کی جدا گشتی ز شاه و چندگه بودی براه

چند گون دیدی زمان و چند پیمودی زمین

سست گشتی تو همانا کز ره دور آمدی

[...]

منوچهری

حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین

داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین

شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفت‌جفت

ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین

حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست

[...]

قطران تبریزی

گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین

بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین

بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان

کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین

ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند

[...]

مسعود سعد سلمان

آفرین بر دولت محمودیان باد آفرین

کافریدش زآفرین خویشتن جان آفرین

آفرین بر دولتی کش هر زمان گوید خدا

آفرین باد آفرین بر چون تو دولت آفرین

چون نباشد آفرین ایزدی بر دولتی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه