گنجور

 
سنایی

ای نقاب از روی ماه آویخته

صبح را با ماهتاب آمیخته

در خیال عاشقان از زلف و رخ

صورت حال و محال انگیخته

آسمان خاک بیز از کوی تو

سالها غربال دولت بیخته

عقل ترسا روح عیسی روی را

در چلیپاهای زلف آویخته

از لطافت باد آب و آب باد

هم برون برده ز سر هم ریخته

ای سنایی بهر خاک کوی تو

ز آبروی و دین و دل بگریخته

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

پر بکنده، چنگ و چنگل ریخته

خاک گشته، باد خاکش بیخته

سنایی

من نه ارزیزم ز کانِ انگیخته

من عزیزم از فلک بگریخته

چرخ در بالام گوهر تافته

طبع در پهنام عنبر بیخته

آسمان رنگم ولیک از روی شکل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای زگرد ماه مشگ آویخته

وی بگرد لاله عنبر پیخته

هرکجا عکس جمالت برفتاد

صورت صد یوسفست انگیخته

ای بسا دلهای جان افشان که هست

[...]

ادیب صابر

شب شنیدستی ز روز آویخته

ماه دیدستی ز مشک انگیخته

لاله پیش روی نرگس صف زده

گرد مرجان گرد عنبر بیخته

این همه بر روی زیبا روی اوست

[...]

عطار

عشق با انسان و آن آمیخته

روح اندر خاک دان آویخته

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه