گنجور

 
سنایی

این که فرمودت که رو با عاشقان بیداد کن

دوستانرا رنجه دار و دشمنان را شاد کن

حسن را بنیاد افگندی چنان محکم که هست

جز «و یبقی وجه ربک» نقش را بنیاد کن

ملک حسنت چون نخواهد ماند با تو جاودان

چند ازین بیداد خواهد بود لختی داد کن

ای عمل تقدیر کرده بر تو دوران فلک

ساعتی از عزل معزولان عالم یاد کن

پیش ما گشت زمانه خرمن غم توده کرد

خرمن غمهای ما را بر بر آتش باد کن

از برای این جهان و آن جهان ای دلربای

دست آن داری به خرما را ز هجر آزاد کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن

غمزه خونخواره را بر جادوان استاد کن

زلف بر دست صبا نه تا پریشانش کند

خان و مانی را به هر مویی از آن آباد کن

تیغ عیاری بکش، سرهای مشتاقان ببر

[...]

خواجوی کرمانی

آخر ای پیک صبا یک ره دلم را شاد کن

وز ره چاکر نوازی روی در بغداد کن

ماجرای آب چشمم بر لب شط باز ران

وز دل بازاریم در سوق سلطان یاد کن

چون گذارت بر حدود قصر شیرین اوفتد

[...]

اهلی شیرازی

پرسشی کن ای طبیب و جان ما را شاد کن

دردمندان توایم از دردمندان یاد کن

خسرو خوبان که شیرین کام باد از جام عیش

رحم گو بر تلخی جان کندن فرهاد کن

شکر این شادی که کردت بخت چون یوسف عزیز

[...]

هلالی جغتایی

ای معلم، خاطر غمدیده من شاد کن

بنده کردم، یک زمان آن سرو را آزاد کن

از گدای خویش فارغ مگذر، ای سلطان حسن

یا بده داد من درویش، یا بیداد کن

خواه پیغامی فرست و خواه دشنامی بده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از هلالی جغتایی
وحشی بافقی

ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن

سعی دارد محنت هجران تو هم امداد کن

عیش خسرو چیست با شیرین به طرف جوی شیر

رحم گو بر جان محنت دیدهٔ فرهاد کن

ناقهٔ لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه