تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم
اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم
در آتش تیمار تو تا سوخته گشتیم
در کنج خرابات می خام گرفتیم
از مدرسه و صومعه کردیم کناره
در میکده و مصطبه آرام گرفتیم
خال و کله تو صنما دانه و دامست
ما در طلب دانه ره دام گرفتیم
یک چند به آسایش وصل تو به هر وقت
از بادهٔ آسوده همی جام گرفتیم
امروز چه ار صحبت ما گشت بریده
این نیز هم از صحبت ایام گرفتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم
در زاویه نیستی آرام گرفتیم
بدنامی و آوارگی ما چو ز دل بود
ترک دل آواره بدنام گرفتیم
دل زحمت خود برد ز ما و ز بلا رست
[...]
از صبر عنان دل خود کام گرفتیم
آن طایر وحشی به همین دام گرفتیم
بردانه نا پخته دویدیم چو آدم
ما کار خود از روز ازل خام گرفتیم
هر چند چو دستار شد از گریه بسیار
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.