گر سال عمر من به سر آید روا بود
اندیکه سال عیش همیشه به جا بود!
پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد
پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود
ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس
در سال و ماه عمر ز جانم جدا بود
ای آمده به طمع وصال نگار خویش
نشنیدهای که عشق برای بلا بود
پروانهٔ ضعیف کند جان فدای شمع
تا پیش شمع یک نظرش را سنا بود
دیدار وی همان بود و سوختن همان
گویی فنای وی همه اندر بقا بود
آن را که زندگیش به عشقست مرگ نیست
هرگز گمان مبر که مر او را فنا بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و ارتباط عمیق آن با زمان و زندگی است. شاعر بیان میکند که پایان عمر اگر به سر آید، معمولاً عیش و لذتهای عاشقانه همچنان باقی میمانند. او اشاره میکند که عاشقی هیچگاه به پایان نمیرسد و این احساسات فراتر از زمان و ماه و سال است. عشق، با وجود سختیها و بلاها، برای او ارزشمند است و حتی مرگ نمیتواند زندگی عاشقانه را از بین ببرد. شاعری به زیبایی بیان میکند که عشق و فدای آن، همچون پروانهای است که جانش را برای نور شمع میدهد و این خود به نوعی بقا و دوام است.
هوش مصنوعی: اگر عمرم به پایان رسد، اشکالی ندارد، چون سالهای شادی همیشه باقی خواهد ماند!
هوش مصنوعی: عشق به پایان نمیرسد و همواره ادامه دارد؛ بنابراین مدت زمان، مانند سال و ماه، در این عشق بیمعناست.
هوش مصنوعی: ای کاش که عشق هرگز یک لحظه هم از زندگیام جدا نمیشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به امید رسیدن به معشوق آمدهای، آیا ندانستهای که عشق همیشه با درد و رنج همراه است؟
هوش مصنوعی: پروانهی ناتوان، جانش را فدای شمع میکند، زیرا تنها یک نگاه به شمع برایش روشنی و دلگرمی محسوب میشود.
هوش مصنوعی: دیدن او همانند سوختن است و این نشان میدهد که فانی شدن در او به نوعی باقی ماندن در وجود اوست.
هوش مصنوعی: کسی که زندگیاش پر از عشق است، هرگز نمیمیرد؛ هرگز گمان نکن که او را زوال و نیستی در بر خواهد گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جانا ، همه خطاب تو با من جفا بود
وز من جفات را همه پاسخ وفا بود
هرگز مباد با تو جفاکار روزگار
ور چه همیشه کار تو با من جفا بود
ای نزد من ز جان و دل من عزیز تر
[...]
مولی قوام دین که بر اقلیم حلّ و عقد
کلک گره گشای تو فرمان روا بود
تر گردد از حیای کفت ابر هر زمان
وین قطره ها کزو بچکد از حیا بود
با طبع تو مثل نتوان زد ز موج بحر
[...]
آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود
میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟
سرو و سمن به قد تو مانند و روی تو
گر سرو با کلاه و سمن در قبا بود
در پای خود کشی به ستم هر دمی مرا
[...]
اقبال را بقا نبود دل بر او مبند
عمری که در غرور گذاری هبا بود
ور نیست باورت ز من اینک تو خود ببین
اقبال را چو قلب کنی لابقا بود
گر او مراست هرچه بخواهم مرا بود
ملکی بدین صفت چو منی راکجا بود
با فقر وفاقه هیچ حسد نیست بر توام
گو هردو کون از آن تو واو مرا بود
در ملک آن فقیر که باشد غنی بعشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.