آنی که چو تو گردش ایام ندارد
سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد
چون دام بناگوش توبه دام ندارد
بادی نبزد در همه آفاق که از ما
سوی لب تو نامه و پیغام ندارد
دادی ندهد عشق تو ما را که در آن داد
بی داد تو افراخته صمصام ندارد
من در نرسم در تو به صد حیله و افسون
گویی قدم دولت من گام ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف و ستایش معشوقی خاص و بینظیر میپردازد. شاعر میگوید که کسی مانند معشوق او وجود ندارد و عشق او سرشار از ویژگیهای منحصر به فرد است. معشوق مانند دانه یاقوت ارزشمند است و هیچ چیز دیگری به پای او نمیرسد. همچنین، شاعر ابراز میکند که با وجود همه تلاشهایی که برای رسیدن به معشوق میکند، به نظر میرسد که شانس و سرنوشت به او اجازه نمیدهد که به او نزدیک شود. در کل، این شعر احساس سردرگمی و ناامیدی عاشق را نسبت به معشوقش به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند تو هیچ زمان و حالتی ندارد، مانند تو هیچ معشوقهی دلانگیزی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چون دانههای یاقوت زیبا و باارزشاند، دل انسان نیز در این جهان چیزی مانند آن نمییابد. توبه هم که میتواند انسان را نجات دهد، به مانند دام و تلهای نیست که به سادگی بتوان آن را به دست آورد یا از آن بهرهمند شد.
هوش مصنوعی: هیچ بادی در دنیا وجود ندارد که به غیر از لبهای تو، نامه و پیامی از ما به دیگران برساند.
هوش مصنوعی: عشق تو به ما هیچ عطایی نمیکند، چرا که در میان این بیعدالتی، سایه قدرت تو بر سر ما سنگینی میکند و ما را تحت فشار قرار میدهد.
هوش مصنوعی: من با همه ترفندها و فریبها نمیتوانم به تو برسم، چون به نظر میرسد که خوششانسی من اجازه نمیدهد که قدم در راه تو بگذارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشقست طلسمی که در و بام ندارد
آن کس که ازو یافت نشان نام ندارد
بس حله الوان به قد عشق بریدند
یک جامه به اندازه اندام ندارد
بادی که وزد وجد کند مست محبت
[...]
میخانه چو من رند نکو نام ندارد
از می کشیم شکوه لب جام ندارد
از ثابت و سیاره گردون بحذر باش
کاین مزرعه یکدانه بیدام ندارد
هر سنگ که خورد از کف اطفال نگهداشت
[...]
پروای خط آن عارض گلفام ندارد
از سادگی این صبح غم شام ندارد
پاس دل خود دار که آن زلف گرهگیر
یک دانه بغیر از گره دام ندارد
با دوری دلها چه کند قرب مکانی
[...]
تنها نه ز زلفت دلم آرام ندارد
خود کیست که سر در پی این دام ندارد!
شمشاد قدان جمله به بالای تو نازند
سروی چو قدت گلشن ایّام ندارد
سررشتة پاس دل ما خوب نگه دار
[...]
آغاز محبت دگر انجام ندارد
این صبح قیامت ز قفا شام ندارد
در عالم تجرید، ره حرص وهوس نیست
این بادیه امن دد و دام ندارد
خواهد ز بس آیینه ببیند رخ خوبت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.