قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح احمد عارف زرگر گوید که به حج رفت از بلخ و حج نیافت
ای ز عشق دین سوی بیتالحرام آورده رای
کرده در دل رنجهای تن گداز جانگزای
تن سپر کرده به پیش تیغهای جان سپر
سر فدا کرده به پیش نیزههای سرگرای
گه تمامی داده مایهٔ آب دستت را فلک
گه غلامی کرده سایهٔ خاکپایت را همای
از تو بیدل دوستانت همچو قفچاقان ز خان
وز تو پر دل همرهانت همچو چندالان زرای
ای خصالت خوشدلان را چون محبت پای بند
وی جمالت دوستان را چون مفرح دلگشای
از بدن یزدان پرستی وز روان یزدان طلب
از خرد یزدانشناسی وز زبان یزدان سنای
چون تویی هرگز نبیند عالم فرزانه بین
چون تویی هرگز نزاید گنبد آزادهزای
بندهٔ جود تو زیبد آفتاب نور بخش
مطرب بزم تو شاید زهرهٔ بربط سرای
چون طبایع سر فرازی چون شرایع دلفروز
از لطافت جانفزایی وز سخاوت غمزدای
تا تو کم بودی ز عقد دوستان در شهر بلخ
بود هر روز فراغت دوستان را غم فزای
منت ایزد را که گشتند از قدومت دوستان
همچو بیجانان ز جان و بی دلان از دلربای
چون به حج رفتی مخور غم گر نبودت حج از آنک
کار رفتن از تو بود و کار توفیق از خدای
مصلحت آن بود کایزد کرد خرم باش از آنک
می نداند رهرو آن حکمت که داند رهنمای
سخت خامی باشد و تر دامنی در راه عشق
گر مریدی با مراد خود شود زور آزمای
سوی خانهٔ دوست ناید چون قوی باشد محب
وز ستانه در نجنبد چون وقح باشد گدای
احمد مرسل بیامد سال اول حج نیافت
گر نیابد احمد عارف شگفتی کم نمای
دل به بلخ و تن به کعبه راست ناید بهر آنک
سخت بی رونق بود آنجا کلاه اینجا قبای
در غم حج بودن اکنون از ادای حج بهست
من بگفتم این سخن گو خواه شایی خوا مشای
از دل و جان رفت باید سوی خانهٔ ایزدی
چون به صورت رفت خواهی خوا به سر شو خوابه پای
نام و بانگ حاجیان از لاف بی معنی بود
ور نداری استوارم بنگر اندر طبل و نای
حج به فریاد و به رفتن نیست کاندر راه حج
رفتن از اشتر همی بینم و فریاد از درای
صدهزار آوازه یابی در هوای حج ولیک
عالمالسر نیک داند های هوی از های های
رنج بردی کشت کردی آب دادی بر درو
گرت دونی از حد خامی درآید گو درای
کو یکی فاضل که خارش نیست مشتی ریش گاو
کو یکی صالح که خصمش نیست قومی ژاژخای
چون فرستادی به حج حج کرد و آمد نزد تو
دل مجاور گشت آنجا گر نیاید گو میای
این شرف بس باشدت کآواز خیزد روز حشر
کاحمد عارف به دل حج کرد و دیگر کس به پای
تا بگردد چرخ بر گیتی تو بر گیتی بگرد
نا بپاید کعبه در عالم تو در عالم بپای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است درباره عشق، دیانت و سفر حج. شاعر به عشق و ارادت به خداوند اشاره میکند و از دشواریهای روحی و جسمی که انسانها در راه عشق و بندگی تحمل میکنند، صحبت میکند. او به زیباییهای موجود در عشق و محبت اشاره میکند و اهمیت دوستی و همرزمی را در این مسیر شرح میدهد.
شاعر به حج و سفر به خانه خدا اشاره میکند و یادآور میشود که ارزش واقعی حج فراتر از رفتن به مکانهای مقدس است. او به این موضوع پرداخته که دلباختگی و اخلاص درونی مهمتر از ظواهر است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که هرچند سفر به کعبه و حج از اهمیت بالایی برخوردار است، اما مهمترین چیز در این راه، توجه به قلب و نیت انسان است.
هوش مصنوعی: ای که به خاطر عشق، دل را به سفر بیتالحرام هدایت کردهای، در دل خود رنجهای جانسوز این دنیا را تحمل میکنی.
هوش مصنوعی: تن خود را در برابر شمشیرهای کشنده قرار داده و جانم را فدای نیزههای سرگرمی کردهام.
هوش مصنوعی: گاهی تمام منافع و ثروت در دستان توست و گاهی سرنوشت تو را به عنوان بنده، زیر سایهٔ پای خود به خدمت میگیرد.
هوش مصنوعی: دوستانت بدون تو همچون پرندگان بیسرزمین هستند و همراهانت با دلهای پرمهر، بزرگ و با ارزش مانند طلا و جواهرات میباشند.
هوش مصنوعی: ای خصلتهای نیک تو، دلهای خوش را به محبت متصل کرده است و زیبایی تو دوستان را شاداب و دلنشین میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به ما میآموزد که از ویژگیهای خدای یکتا و پرستش او بهرهمند شویم. بهتر است از جان و روح خود، نیایش کنیم و به شناخت عمیقتری از رازهای خلقت بپردازیم. همچنین، با دانش و زبان خود باید به ستایش و بیان حقایق مربوط به یزدان بپردازیم.
هوش مصنوعی: هرگز کسی مانند تو را عالم فرزانه نخواهد دید و هرگز گنبدی چون تو آزادیبخش نخواهد زاده شد.
هوش مصنوعی: من بندهٔ generosity و بخشش تو هستم، مانند آفتاب که نور میپاشد. شاید صدای ساز در محفل تو به مانند زهره، درخشان و نشاطآور باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که طبیعتها به اوج و کمال خود میرسند، مانند قوانین دلنواز و خرم هستند که از لطافت و شادابی جان میافزایند و با بخشندگی، غمها را از دل دور میکنند.
هوش مصنوعی: هنگامی که تو در شهر بلخ نبود و در جمع دوستان کم بودی، هر روز غم و اندوهی بر دل دوستان سنگینی میکرد.
هوش مصنوعی: شکرانهای بزرگ به خداوند که به خاطر حضورت، دوستان همچون بیجانان از جان و بیدلان از دلربایی تو شاد و سرزنده شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی به سفر حج میروی، اگر نتوانستی به این مراسم بروی، نگران نباش. زیرا رفتن به حج مربوط به اراده توست و توفیق آن را تنها خدا به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: خداوند به خوبی میداند که چه چیزی برای بندگانش بهتر است، بنابراین باید خوشحال و راضی باشی، زیرا مسافر راه زندگی، حکمت و درک عمیق را ندارد، اما آن کسی که راهنمای اوست، به تمامی زوایای حکمت آگاه است.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، اگر کسی بخواهد به هدف محبوب خود برسد، باید با دشواریها و چالشها روبرو شود و برای رسیدن به آن تلاش کند. این کار نیازمند استقامت و قدرت در برابر سختیها است.
هوش مصنوعی: اگر دل محبت نسبت به دوست قوی باشد، به خانهٔ او میرود و اگر عشق و محبت کمرنگ باشد، مانند گدایان است که نمیتواند به جلو برود و فقط به تماشا نشسته است.
هوش مصنوعی: احمد در سال اول به سفر حج رفت و چیزی نیافت. اگر احمد عارف نتوانسته باشد، شگفتی کمتری را تجربه خواهد کرد.
هوش مصنوعی: دل در بلخ آرام نمیگیرد و بدن در کعبه قرار نمیگیرد، زیرا بلخ به خاطر بیروحی و کمحالیاش جذابیتی ندارد و کعبه نیز به دلیل تقدس و وقار به شکلی دیگر است. در واقع، وجود ظاهر کعبه و زیبایی آن با بیروحی بلخ در تضاد است.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، در غم انجام مناسک حج هستم، و به همین خاطر ترجیح میدهم دربارهی آن سخن بگویم. خواه این سخن برایت مفید باشد، خواه نباشد.
هوش مصنوعی: باید با تمام وجود به سمت خانهٔ خدا بروی، زیرا وقتی به جسم و ظاهر میروی، باید به سراغ حقیقت و معنای عمیقتر زندگی نیز بروی.
هوش مصنوعی: آواز و نام حجاج فقط وعدهای پوچ و بیمعناست. اگر استقامت و ایستادگی ندارم، به ساز و طبل نگاه کن تا حقیقت را ببینی.
هوش مصنوعی: حج فقط به سفر و رفتن نیست، زیرا در مسیر حج، من به جای انسانها، از شترها هم میبینم و فریادها از درها به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این موضوع است که اگرچه در زمان حج، صداها و سر و صداهای زیادی به گوش میرسد و هر کسی میتواند آوازهخوانی کند، اما تنها کسی که به عمق ماجرا واقف است، میداند که واقعیت چیست و آنچه در باطن جریان دارد، بسیار متفاوت از ظواهر است.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به نتیجه مطلوب، زحمت کشیدی و درخت را آبیاری کردی. اگر بدانی چه اندازه خام هستی، درک میکنی که بهتر است در این مسیر پیش بروی.
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که دانشمند باشد و خرافات نگوید، یا کسی را که درستکار باشد و با افراد سخن چین و دروغگو سر و کار نداشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی او را به سفر حج فرستادی و او به آنجا رفت، دلش در آن مکان اقامت کرد. اگر به آنجا نیاید، بگو که تویی که به اینجا میآیی.
هوش مصنوعی: این مقام و بزرگی کافی است که در روز قیامت هنگامی که صدا بلند میشود، محمد (ص) به دلهای عارفان مینگرد و دیگران در برابر او به پا نمیایستند.
هوش مصنوعی: تکاپو و تلاش در زندگی کن تا زمانی که زندگی ادامه دارد، چرا که هیچ چیزی در این دنیا دائمی نیست و حتی مقدسترین مکانها نیز در معرض تغییر و زوال هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای
سنبلش چون پر طوطی، روی چون فر همای
جعد پرده پرده در هم همچو چتر آبنوس
زلف حلقه حلقه، برهم، همچو مشک اندوده نای
دل، جراحت کردش آن زلفین و چون زلفینش را
[...]
گر بگرداند ز مهر تو زمانی رأی رای
باشد از غم روز و شب جان وی اندر وای وای
آنکه مر صدر عرب را اوست اکنون کدخدای
آنکه مر اهل عجم را اوست حالی رهنمای
هست هم خلق کسی کز مهر او آمد به دست
هست هم نام کسی کز بهر او دارد به پای
هشت خلد و هفت کوکب شش جهات و پنج حس
[...]
ای به خورد و خواب قانع همچو حیوان از غذای
یک نفس زین چارچوبِ طبعِ حیوانی برآی
آدمی مانی ولیکن آدمی سیرت نه ای
دیو پیکر نیستی اما که هستی دیو رای
خود گرفتم باصره ت را قفل حیرت بستهاند
[...]
حبذا بختی که ناگه گشت ما را رهنمای
بر در نوئین اعظم سرور فرخنده رای
خسرو عادل امیر شهنشان مولای بیگ
حارس ملک شهنشه حامی دین خدای
آنکه سیمرغ فلک از بیم تیر عدل او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.