گنجور

 
صامت بروجردی

آب و نان جانند اما این کجا و آن کجا

هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا

قلب امکان احمد ختمی مآب و بو برای اوب

هر دو انسانند اما این کجا و آن کجا

نزد اهل صورت و معنی شه دین بایزید

هر دو سلطانند اما این کجا و آن کجا

در ره جانان نثار جان و بذل سیم و زر

هر دو آسانند اما این کجا و آن کجا

چشم کور و قلب نابینا برای آدمی

هر دو نقصانند اما این کجا و آن کجا

دعوی دینداری و سردادن اندر راه دین

هر دو برهانند اما این کجا و آن کجا

دوست با دشمن ز صبر و طاقت شاه شهید

هر دو حیرانند اما این کجا و آن کجا

در زمین کربلا حر با حسین تشنه لب

هر دو مهمانند اما این کجا و آن کجا

گر رسد بر دین زیبانی یا به دنیا زحمتی

هر دو خسرانند اما این کجا و آن کجا

شاه دین در فکر آب و شمردون در فکر خون

هر دهو عطشانند اما این کجا و آن کجا

آفتاب اندر فلک راس حسین اندر تنور

هر دو تایانند اما این کجا و آن کجا

زینب دلخون و ابن سعد از بهر حسین

هر دو گریانند اما این کجا و ین کجا

از برای ماتم فرزند زهرا عرش و فرش

هر دو لرزانند اما این کجا و آن کجا

حلقه گیسوی اکبر قلب لیلای غریب

هر دو پیچانند اما این کجا و آن کجا

ماه در گردون سر سالار دین اندر تنور

هر دو رخشانند اما این کجا و آن کجا

قلب زینب با خیام عصمت آل رسول

هر دو سوزانند اما این کجا و آن کجا

خنجر شمر و خدنگ آه زینب در کمین

هر دو برانند اما این کجا و آن کجا

درد وداع شام و کوفه بهر سجاد از نظر

هر دو پنهانند اما این کجا و و آن کجا

دعوی اسلام و قتل شاه دین بهریزید

هر دو عصیانند اما این کجا و آن کجا

مهربانی با یتیمان یا به اطفال حسین

هر دو احسانند اما این کجا و آن کجا

بی‌پدر، دنیا و شهر شام بهر عابدین

هر دو زندانند اما این کجا و آن کجا

آب نوح و اشک چشم زینب خونین جگر

هر دو طوفانند اما این کجا و آن کجا

کشتن و مردان به دوران (صامت) از داغ حسین

هر دو درمانند اما این کجا و آن کجا

 
sunny dark_mode