د تو این تن خاکی برهگذار گذار
از این عجوزه شوهر کش الفرار فرار
هزار چون من و تو این ستمگر بیباک
نموده است به شمشیر جان شکار شکار
کناره جوی شو از آفت سپهر ز مهر
که جز جفا نکند این ستم شعار شعار
کجا شکفته شود قلب کس در این بستان
که جور زاغ چو ما کشته صدهزارهزار
مرا نه میل گلستان چو گل به کرب و بلاست
همان گل است گلستانم آن بهار بهار
ز موج گریه ندارم به غیر چشم پناه
که تا بگیرم از این بهر بیکنار کنار
یگانه شاهد من هست خاک کرب و بلا
که بر کفش شده از خون هر نگار نگار
حسین دیده چو در قتلگاه بنهاده است
بروی خاک جوانان گلعذار عذار
کشیده آه جگر سوز از دل سوزان
که اوفتاده با فلاک از شرار شرار
خطاب کرد به حسرت به سوی شمر پلید
که دست ظالم این تیغ آبدار به دار
بده امان که کنم گریه بر سر اکبر
فرو نشانم از آن موی پر غبار غبار
ز چار سو بدنم چارسوی تیر بلاست
مرا بس است که هستم بدین دچار دچار
هر آنچه صدمه و جور رستم رو داری
ببر به جسم من ای شوم نابکار بکار
ز تیر بر سر تیر و سنان بروی سنان
نمانده بر تنم از زخم بیشمار شمار
دمی به حالت عبرت نظر کن ای ظالم
چسان فکنده مرا جور روزگار ز کار
ز آب دیده تر نوش بعد از این (صامت)
که نیست بعد حسین آب خوشگوار گوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعات درد و رنج، بی عدالتی و مظلومیت میپردازد. شاعر احساس خود را از زندگی در دنیایی پر از ستم و ظلم بیان میکند و به خاطرات وقایع عاشورا و آنچه بر سر حسین و یارانش آمده اشاره میکند. او به مظلومیت حسین (ع) و کشته شدن جوانان در میدان جنگ اشاره دارد و حسرت و اندوهی عمیق نسبت به این وقایع را نشان میدهد. شاعر از ناتوانی در یافتن آرامش و شادی در چنین دنیایی شکایت دارد و با وجود درد و زخمهایی که بر تن دارد، همچنان بر درد خود تأکید میکند و از بیعدالتیهای روزگار شکایت میکند. در نهایت، او بیان میکند که با مرگ حسین (ع)، دیگر آبی خوشگوار نخواهد بود و زندگیاش پر از اندوه خواهد بود.
هوش مصنوعی: این بدن مادی را رها کن و از این پیرزن شیاد که سبب دردسر شده، فرار کن.
هوش مصنوعی: هزاران افرادی مانند من و تو، این ظالم جسور، جان انسانها را با بیرحمی همچون شکار، هدف قرار داده است.
هوش مصنوعی: از کنار جوی آب دور شو و از آفتهای آسمان به عشق دوری کن، زیرا این دنیا جز بدی و ستم دیگر چیزی به تو نخواهد داد.
هوش مصنوعی: در این بستان، کجا ممکن است کسی دلش شاد شود، در حالی که درد و رنجی به اندازهی هزار بار بر دوش او سنگینی میکند، همانطور که زاغها به ما ظلم کردهاند؟
هوش مصنوعی: من به زیبایی و خوشبویی گلستان توجهی ندارم، چون برای من همچون گل، محیط کربلا مهمتر است. همان گل، گلستان من است و بهار واقعی من، همانی است که در کربلا تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: از شدت گریه و اندوه، تنها چشمانم برایم پناهگاه شدهاند. میخواهم در این دریاچه بیکرانه به ساحل امنی برسم.
هوش مصنوعی: تنها شاهد من، خاک کربلاست که بر روی کفشها نشانه خون هر یک از زیبا رویان است.
هوش مصنوعی: حسین در صحنه قتل و شهید شدنش، بر روی زمین جوانان معطر و زیبا خوابیده است.
هوش مصنوعی: دل سوزان و داغی که در وجودش احساس میکند، باعث شده تا آهی عمیق و سوزناک بکشد. این درد و آتش احساسات در او طوری است که گویا از عمق دلش به بیرون میآید و در واقع نشاندهندهی شدت رنجی است که بر او مستولی شده است.
هوش مصنوعی: شخصی با حسرت به شمر بدذات گفت که این شمشیر تیز و برّنده در دست این ظالم، به دار آویخته شده است.
هوش مصنوعی: اجازه بده تا با اشکهایم بر سر اکبر گریه کنم و موهای پر از گرد و غبارش را به زمین بگذارم.
هوش مصنوعی: از همه طرف بدنم پر از تیرهای بلاست، برای من کافی است که به این سرنوشت دچار شوم.
هوش مصنوعی: هر آسیبی که به رستم میزنی، آن را بر تن من بیفکن، ای مایهی بدبختی و شوم.
هوش مصنوعی: به خاطر تیرها و نیزهها بر بدنم، نشانهای از زخمهای فراوان باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: لحظهای به وضعیت خودت فکر کن، ای ظالم! ببین چگونه روزگار مرا به این سختی و زحمت انداخته است.
هوش مصنوعی: از این به بعد، نوشی نمیچشید که از اشک چشمم تر شده است، چون بعد از حسین، دیگر آب گوارایی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.