گنجور

 
سلیم تهرانی

ای گلبن باغ حسن، آخر

گل ها ز برای خود گشادی

رفتی به ضیافت حریفان

از دست عنان خویش دادی

از شومی آب و دانه آخر

در دام فساد اوفتادی

از طبع خسیس خویش چون ناف

... را به سر شکم نهادی

 
sunny dark_mode