گنجور

 
سلیم تهرانی

بیا که ساغر عشرت پر از شراب کنیم

گل زمینی ازین باغ انتخاب کنیم

هوای سیر چمن نیست بی دماغان را

به پای شاخ گلی همچو سبزه خواب کنیم

سماع باده پرستان بهانه می خواهد

چو موج، رقص به آواز رود آب کنیم

به وقت باده کشیدن ز شعله ی آواز

به باغ هر نفسی بلبلی کباب کنیم

سفینه های گل و لاله در میان آریم

به باغ چون هوس صحبت کتاب کنیم

نهفته آتشی از عشق در جگر داریم

ازان چو لاله و گل، آب در شراب کنیم

نثار او نتوان کرد جان که خود داده ست

ز ابلهی ست که در کار گل گلاب کنیم

به بزم وصل گذشتن ز کام دل سهل است

که ما به مصحف گل توبه از شراب کنیم

تو از سلیم و سلیم از تو، دیگری خود نیست

پیاله گیر، ز هم تا به کی حجاب کنیم