گنجور

 
سلیم تهرانی

گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را

ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را

بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی

چیست آمیزش به یکدیگر نبات و بید را

راه آمد شد اگر اینجا ندارد دور نیست

روزن ما از نظر انداخته خورشید را

بخت چون برگشت، در دفع کلاه سروری

هیأت وارون شود نقش نگین جمشید را

بزم وصل او مرا ماتمسرا باشد سلیم

صید قربانی چه می‌داند نشاط عید را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اهلی شیرازی

بسکه خطش سوخت ازغم صددل نومید را

دود دلها تیره کرد آیینه خورشید را

عالم فانی نیر زد پیش آن ساقی جویی

بلکه بی او کس نخواهد جنت جاوید را

گر سفالین ساغرش پر درد باشد رند مست

[...]

صائب تبریزی

از عِذارِ او بپوشان دیدهٔ امید را

تکمه از شبنم مکن پیراهنِ خورشید را

در بهشتِ عافیت افتادم از بی حاصلی

شد حصاری بی بری از سنگِ طفلان بید را

نورِ معنی می‌درخشد از جبینِ لفظِ من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه