گنجور

 
سلیم تهرانی

چو در غمخانهٔ ما آید آن دلبر نمی‌ماند

اگر ماند شبی ماند، شب دیگر نمی‌ماند

هوای گلخن از گلشن موافق‌تر بود ما را

که آتش زنده جز در زیر خاکستر نمی‌ماند

جهان کی می‌گذارد رونقی در کار ما باشد

صدف چون بسته گردد، آب در گوهر نمی‌ماند

چو گل هر عضوم از شوق تو پرواز دگر دارد

پر و بالی که من دارم، به بال و پر نمی‌ماند

ز تاج قیصر و خاقان خبر تا چند می‌پرسی

سلیم آنجا که سر بر باد رفت افسر نمی‌ماند

 
 
 
صائب تبریزی

به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم

که چون آیینه روشن شد، به روشنگر نمی‌ماند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ادیب الممالک

بگیتی با وجود میر نام از شر نمی ماند

در آن سامان که میر آمد ستم دیگر نمی ماند

سران را آرزوی سرکشی در سر نمی ماند

خسان را جز قبای ماتم اندر بر نمی ماند

بلی با موج دریا شعله اخگر نمی ماند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه