غریبی را به من عشقت وطن کرد
بیابان را به چشم من چمن کرد
چرا ای شمع خاموشی به بزمش
زبانت هست، می باید سخن کرد
چه حاصل شمع را از تاج زرین
که فانوسش پس از مردن کفن کرد
کجا اندیشه ای از مرگ دارد
کفن را آنکه چون گل پیرهن کرد
سلیم از ذوق غربت بی نصیب است
چو داغ آن کس که در یک جا وطن کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غریبی و تنهایی صحبت میکند و بیان میکند که عشق برای او مانند وطن شده و حتی بیابان را به چمن تبدیل کرده است. او از شمعی صحبت میکند که خاموش شده و از بیتوجهی به زندگی و مرگ سخن میگوید. شمع با وجود تاج زرینی که دارد، پس از مرگش به خاک سپرده میشود و شاعر به این موضوع اشاره میکند که چگونه مرگ ذهنی از یاد نمیرود. در نهایت، او به تألم و درد ناشی از غربت و فقدان اشاره دارد، به خصوص از داغ کسی که در یک جا وطن دارد، بینصیب است.
هوش مصنوعی: عشق تو برای من غریبتی را به خانه بدل کرد، طوری که بیابان به نظرم مانند چمن زار شد.
هوش مصنوعی: چرا ای شمع خاموش در مهمانی، زبان تو در کار است؟ باید سخن گفت.
هوش مصنوعی: شمع با تاج زرین چه فایدهای دارد وقتی که پس از مرگش، نورش به خاموشی میگراید.
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی و لذتهای دنیا دل بسته و از زندگی نهایت استفاده را میبرد، به مرگ فکر نمیکند و برایش ارزشی قائل نیست. او مانند گلی است که زیباییاش را در لباس خود نشان میدهد و از یاد مرگ غافل است.
هوش مصنوعی: سلیم به دلیل علاقهاش به وطن در غم غربت نیست، مانند کسی که برای فردی که در یک مکان دائمی زندگی کرده، احساس درد و داغ از جدایی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بشد رامین و در گوراب زن کرد
پس آنگه مژدگان نامه به من کرد
چه گویم آنچه او با خویشتن کرد
که عالم گور و پیراهن کفن کرد
چو بر جانم فراقش تاختن کرد
مرا شوریدهٔ هر انجمن کرد
عزیز از طفل چون گوش سخن کرد
روان تفتیش حال پیرهن کرد
یکی ترک دیار خویشتن کرد
بترکستان شد و آنجا وطن کرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.