گنجور

 
صغیر اصفهانی

از غبار خودنمائیها عمل را پاک کن

دانه تا حاصل دهد پنهان بزیر خاک کن

تا جمال شاهد مقصودت آید در نظر

زنگ غفلت پاک از آئینهٔ ادراک کن

عالم اکبر توئی هم‌صحبت عالم گزین

در وجود خویش سیر انجم و افلاک کن

از سبک روحی کند شبنم سوی گردون سفر

بهر معراج حقیقت خویش را چالاک کن

ای رباخوار از خدا باکی ندارد نفس تو

دوستی را ترک با این دشمن بی‌باک کن

با خدا کن جنگ خود تعطیل در ماه صیام

لااقل یکماه در سال از ربا ‌امساک کن

خو اطرت را تا فرحناکی شود حاصل صغیر

رفع اندوه و ملال از خو اطری غمناک کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

سینه را از آرزو چون بی نیازان پاک کن

از دل بی مدعا خون در دل افلاک کن

برنمی آیی به شرم نوبهار رستخیز

دانه خود را بسوزان، آنگهی در خاک کن

تا نیفتاده است از پرگار، غربال بدن

[...]

صامت بروجردی

اولا کبر و تکبر را ز دامن پاک کن

پس به فرق شهوت و عجب و تمنا خاک کن

جامه منت به تیغ بی‌نیازی چاک کن

روح قدسی شو چو عیسی جای در افلاک کن

ملک‌الشعرا بهار

تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن

در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کن

گر نسیم فیض خواهی از گلستان وجود

یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کن

هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه