جانا ز روی خویش بر افکن نقاب را
تا کی نهان به ابر کنی آفتاب را
مغرور حسن خود شده خوبان شهر مصر
ای یوسف از جمال برافکن نقاب را
بنشسته ام به راه که شاید من گدا
گویم سلامی آن شه مالک رقاب را
حالی که لاله را قدح باده بر کف است
ساقی مکن دریغ ز مستان شراب را
ما درس معرفت ز خط یار خوانده ایم
بگذار در مقابل زاهد کتاب را
دیدم به خواب خنجر خونین به دست یار
جویا شدم ز ابروی او شرح خواب را
گفتا صغیر قتل تو تعبیر خواب توست
آورده بود کاش به فعل این جواب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و محبت است. شاعر از معشوق خود میخواهد که نقاب زیباییاش را کنار بگذارد تا همه بتوانند نور و درخشش او را ببینند. او به زیباییهای یوسف (نماد زیبایی) اشاره میکند و نشان میدهد که خود را در مقابل او همچون گدای خوشحال میبیند. شاعر همچنین به می و مستی پرداخته و به ساقی میگوید که نباید از مستان شراب دریغ کند. او علم محبت را از معشوق آموخته و میخواهد که زاهدان از علم او بهرهمند شوند. در نهایت، شاعر خواب عجیبی میبیند که به قتل او مربوط میشود و این خواب تعبیر خاصی دارد. این شعر به عشق، زیبایی و عرفان اشاره دارد.
هوش مصنوعی: عزیزم، چقدر باید در پس پرده بمانی؟ تا کی باید نور زیبای خود را پنهان کنی؟
هوش مصنوعی: زیبایی خود را آنقدر جدی گرفتهاند که دیگر خوبان شهر مصر از خود راضی شدهاند. ای یوسف، از زیباییات پرده بردار و نشان بده.
هوش مصنوعی: نشستهام به انتظار که شاید بتوانم به آن شاه که مالک سرهاست، سلامی از طرف خودم بگویم.
هوش مصنوعی: در زمانی که گلابی (لاله) در دست ساقی، جام پر از شراب دارد، از اینکه بگذارید نوشیدنیهای خوشمزه به دست میکشد، دریغ نکنید.
هوش مصنوعی: ما از دستخط یار، علم و معرفت آموختهایم، پس بگذارید در برابر زاهد، کتاب را بگذاریم.
هوش مصنوعی: در خواب خنجر خونینی را در دست معشوق دیدم و از او خواستم تا توضیحی درباره خوابم و ابروی زیبا و دلربایش بدهد.
هوش مصنوعی: گفت که کوچکیت، کشته شدن تو را تفسیر خواب تو میسازد. ای کاش عمل این پاسخ را به همراه داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
وی بر خطا گزیده طریق صواب را
در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد
مست از خطا نگردد واجب عقاب را
گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ
[...]
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
[...]
دیوانه می کنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسله مشک ناب را
بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال
تو خون من بریز ز بهر ثواب را
بوی وصال در خور این روزگار نیست
[...]
زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو خانه ساخته بود این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.