دور آخر شد زمستان، یار ماند
غیر رفت و خانه بر دلدار ماند
باده نوش افتاد و برپا ساقی است
آنکه باقی بود آخر باقی است
مستی آمد باز غرق مِی شدیم
خارج از تفسیر و محو وی شدیم
چون کنم من یار گلفامم همی
می دهد جام از پی جامم همی
من چه گویم او چو خواهد مست ما
هر دمی جامی دهد بر دست ما
جان من چون جام مِی در دست اوست
دل اسیر عشق و جان سرمست اوست
هوشم آرد باز چون مست اوفتم
می دهد جامی که از دست اوفتم
چون فتادم گویدم حرفی به گوش
کز صدای دلکشش آیم به هوش
چونکه از مِی مست و معدومم کند
هوشم آرد باز و معلومم کند
بعد مستی نقش هشیاری زند
پردة دیگر به دلداری زند
تا که گوید راه عشقم سخت نیست
بر تو گر سخت است هیچت بخت نیست
ور که هم سخت است آسانش کنم
بهر عاشق نعمت و نانش کنم
عشق آمد کوه را چون کاه کرد
عاشق از وی کار بر دلخواه کرد
عشق چون بر دل زند اورنگ را
نرم سازد بهر عاشق سنگ را
نه به ناچاری کند رفتار او
نه شناسد پرنیان از خار او
عشق آمد از پی دیوانه باز
کرد این ویرانه را ویرانه باز
میکند بر من نگاهی تیز تیز
می شود طومار عقلم ریز ریز
نک جنون آمد بُتا تدبیر کن
اندک اندک زلف را زنجیر کن
جز به زنجیر تو کو آن حوصله
کآورم طاقت، ندرم سلسله
سلسلۀ ما تاب گیسوی تو است
تازه جان از نفخۀ کوی تو است
بر کلام دلنشینت جان دهم
قدر جان چبود که تا آسان دهم
گفته بودی راه عشقم مشکل است
نیست مشکل پیش آن کاهل دل است
من چه دانم کاین ره است این منزلم
یا که این آسان بود و آن مشکلم
مورم اما کوشش مستانه را
تا که جان دارم کشم این دانه را
هست یکسان صعب و آسان پیش مور
میکشد تا هست او را جان و زور
هست صد کوه ار به راه دلبری
میرود عاشق نه از پا کز سری
عقل گوید پا منه تن تیشه نیست
عشق گوید رو به سر اندیشه نیست
در ره ار صد برّ و بحرِ آتش است
رو که آتش بهر جانبازان خوش است
جان پروانه است خود آتش کشی
کی بود در یادش آب و آتشی ؟
کی به فکر خستگی یا مردن است ؟
فکر آن بر شعله جان بسپردن است
من چه گویم جان چه و پروانه چیست ؟
زندگی و مردن و دیوانه چیست ؟
آنکه کرد از موی خود زنجیری ام
فارغ است از شادی و دلگیری ام
دل ز غم خون گشت و او زین بی غم است
گرچه با خونین دلان خود همدم است
عاشق آزاد از غم و از شادی است
بی خیال از بندگی و آزادی است
دوزخ اندر راه عاشق، کوثر است
وآنچه او مشکل تر است آسان تر است
بگذر از این نوبت تفسیر شد
روز رفت و وقت یاران دیر شد
گفت این باشد بزرگ اعنی که شاق
جز بر آن دل کوست خاشع در وفاق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل فوق دربارهی عشق و زیباییهای آن صحبت میکند. شاعر در این متن به وضعیت عاشقانه و حالات مستی و بیخبری از دنیای بیرون اشاره میکند. او از یار خود میگوید که با نوشیدن باده به مستی و شادی دست مییابد و از عشق به عنوان نیرویی قوی و پیروزکننده یاد میکند.
شاعر بیان میکند که عشق میتواند سختیها را آسان کند و حتی کوهها را مثل کاه نرم کند. او همچنین از درد و رنج عاشقی میگوید، ولی در عین حال به این نتیجه میرسد که عشق او را آزاد میکند و از همهی غمها و شادیها بیخبر میسازد. در انتها، شاعر به اینکه عشق، بر خلاف آنچه که به نظر میرسد، در واقع آسانتر از مشکل نمایان میشود، تأکید میکند و به عمق احساسات عاشقانه خود میپردازد.
هوش مصنوعی: در پایان زمستان، تنها یار ماند و دیگران رفتند، اما دلدار هنوز در دل میماند.
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب در حال حاضر در حال انجام است و کسی که هنوز باقی مانده، همان ساقی است که در نهایت باقی میماند.
هوش مصنوعی: مستی دوباره به سراغمان آمد و ما در شراب غرق شدیم، بیآنکه توجهی به تفسیر داشته باشیم و کاملاً در زیبایی او غرق شدیم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم یار خوشچهرهام را ترک کنم؟ او مدام از پس هم، برایم جام شراب میآورد.
هوش مصنوعی: من چه بگویم، وقتی او بخواهد، مست میشود و هر لحظه جامی در دست ما قرار میدهد.
هوش مصنوعی: جان من مانند جامی پر از می در دستان اوست و دل من به خاطر عشق اسیر شده و جانم از خوشحالی و سرخوشی پر است.
هوش مصنوعی: عقل و شعورم را به حالتی میبرد که مانند مستها میشوم. او به من نمیداند، جامی میدهد که از دستان او به زمین میافتد.
هوش مصنوعی: وقتی که به زمین افتادم، سخنی به گوشم رسید که صدای دلنشیناش مرا به خودآگاهی بازگرداند.
هوش مصنوعی: وقتی که از شراب مست میشوم و وجودم محو میگردد، هوش و شعورم دوباره بیدار شده و واضح میشود.
هوش مصنوعی: پس از بیداری از حالت مستی، دوباره پردهای دیگر بر میافرازند تا دلها را شاد کنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که مسیر محبت من دشوار نیست، برای تو اگر دشوار است، باید بدانی که تو بخت و اقبالی نداری.
هوش مصنوعی: اگر چه شرایط سخت و دشواری وجود دارد، اما من میتوانم آن را آسان کنم و برای عاشقان، نعمت و روزی فراهم کنم.
هوش مصنوعی: عشق همچون نیرویی قوی، کوههای سخت را نرم و سبک کرده است و عاشق با این احساس قوی، کار دلخواه خود را انجام داده است.
هوش مصنوعی: عشق وقتی به دل دست میزند، به آرامی آن را تلطیف میکند و سختیها و مشکلات را برای عاشق مانند سنگ نرم میکند.
هوش مصنوعی: آن رفتار او نه از روی اجبار است و نه او پرنیان را از خار میشناسد.
هوش مصنوعی: عشق به سراغ دیوانهای آمد و این ویرانی را دوباره به حالت ویرانی خود برگرداند.
هوش مصنوعی: وقتی نگاهی تند و تیز به من میاندازد، فکر و عقل من به تکههای کوچک خرد میشود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که جنون عشق فرارسیده است، پس آرام آرام باید موها را سامان دهی و به زنجیر درآوری.
هوش مصنوعی: جز به زنجیر تو، هیچ چیزی نمیتواند تحمل من را زیاد کند. من نمیتوانم این زنجیره را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: زنجیرهای که ما را به هم متصل میکند، به زیبایی گیسوان تو تعلق دارد. زندگی ما از نسیم و روحیهای که از محله و دنیای تو مینوشیم، سرشار است.
هوش مصنوعی: من جانم را به صحبت دلنشین تو تقدیم میکنم، زیرا ارزش جان من تا چه اندازه است که بتوانم به راحتی آن را فدای تو کنم.
هوش مصنوعی: گفته بودی که راه عشق دشوار است، اما در واقع دشواری از بیکاری و تنبلی دل ناشی میشود.
هوش مصنوعی: من نمیدانم آیا این راهی که در آن هستم واقعاً به مقصد من میرسد یا اینکه این مسیر آسان است و آن مسیر دشوار.
هوش مصنوعی: من با وجود اینکه کوچک هستم، اما با سرسختی و اشتیاق تمام تلاشم را برای به دست آوردن این هدف ادامه میدهم تا زمانی که زنده هستم.
هوش مصنوعی: در برابر مور، هم سخت و هم آسان، یکسان است؛ زیرا او تنها به امید زندگی و قدرت خود به جلو میرود.
هوش مصنوعی: اگرچه صد کوه در مسیر عشق وجود دارد، اما عاشق حتی از سرما هم ناامید نمیشود و با عشق پیش میرود.
هوش مصنوعی: عقل میگوید که قدم بردار و خودت را محدود نکن، زیرا راهی وجود ندارد. اما عشق میگوید که از فکر و اندیشه فراتر برو و به احساسات خود توجه کن.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر، صدها دریا و آتش وجود داشته باشد، برو به سمت آتش زیرا آتش برای کسانی که جانباز هستند، خوشایند و مفید است.
هوش مصنوعی: پروانه جانش را به خاطر عشقش به آتش میسوزاند و هیچگاه به یاد نمیآورد که با آتش و آب چگونه زندگی میکند.
هوش مصنوعی: کیست که به فکر خستگی یا مرگ باشد؟ ذهنش مشغول آسیبدیدن و درد کشیدن است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم از چه بگویم، جان چه معنایی دارد و پروانه چه وضعیتی دارد؟ زندگی و مرگ چه مفهومی دارند و دیوانگی چه حالتی است؟
هوش مصنوعی: کسی که از موی خود برای من زنجیر درست کرده است، دیگر نسبت به شادی و غم من بیتوجه است.
هوش مصنوعی: دل از ناراحتی به شدت آشفته و غمگین شده است، اما او از این غم دور است، هرچند که در جمع کسانی است که دلخونی دارند.
هوش مصنوعی: عاشق از هر گونه غم و شادی رهاست و به هیچیک از محدودیتها یا آزادیها اهمیت نمیدهد.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، دوزخ به مانند کوثر است و آنچه برای او دشوارتر به نظر میرسد، در واقع آسانتر است.
هوش مصنوعی: از این لحظه عبور کن؛ روز به پایان رسید و زمان برای دوستان دیر شده است.
هوش مصنوعی: این فرد میگوید که بزرگتر از همه چیز، دلی است که در برابر محبت و توافق، تواضع و فروتنی نشان میدهد و تنها آن دل است که میتواند سختیها را تحمل کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.