گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مهستی گنجوی

صحّاف پسر که شهرهٔ آفاق است

چون ابروی خویشتن به عالم طاق است

با سوزن مژگان بکند شیرازه

هر سینه که از دل غمش اوراق است

عطار

چشمِ سیهت که فتنهٔ آفاق است

جانم ز میان جان بدو مشتاق است

و ابروی تو ریخت آب رویم بر خاک

کابروی تو پیوسته به خوبی طاق است

اوحدالدین کرمانی

هر کاو به جمال سروری مشتاق است

سرمایهٔ او مکارم الاخلاق است

استحقاقی است سروری را بر او

مردم داری دلیل استحقاق است

حافظ

در خوبی و دلبری بت من طاق است

بیچاره دلم به وصل او مشتاق است

نازک بدن و لاله رخ و سنگین دل

شیرین سخن و لطیف و سیمین ساق است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه