گنجور

 
سعیدا

حرف آن لب شنفتنم هوس است

سخن از باده گفتنم هوس است

سر او را که اظهر است از شمس

باز در دل نهفتنم هوس است

چون صبا خاک راه جانان را

به دم خویش رفتنم هوس است

عمرها غنچه خسب باید بود

نفسی گر شکفتنم هوس است

پرده از روی کار من بردار

گل داغم شکفتنم هوس است

در شب وصل، می به صرفه مده

مست با یار خفتنم هوس است

ای سعیدا ز حافظ امدادی

«شعر رندانه گفتنم هوس است»

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

حالِ دل با تو گفتنم هوس است

خبرِ دل شِنُفتَنَم هوس است

طَمَعِِ خام بین که قِصهٔ فاش

از رقیبان نَهُفتَنَم هوس است

شبِ قدری چنین عزیزِ شریف

[...]

جامی

راهت از دیده رفتنم هوس است

سر به راه تو خفتنم هوس است

هر شبی بر خیال مقدم تو

خانه دیده رفتنم هوس است

نیست سر دلم بجز هوست

[...]

فیض کاشانی

راز دل با تو گفتنم هوس است

خبر دل شنفتنم هوس است

بفرست از برت نسیم وصال

غنچه دل شکفتنم هوس است‏

با تویی خویشتن به خلوت انس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه