گنجور

 
سعیدا

نماید گاه ابرو گه جمال آهسته آهسته

ز ابر آید برون بدر و هلال آهسته آهسته

به همواری کشیدم در بر آن سرو سهی قد را

تو ای بلبل به گوش گل بنال آهسته آهسته

از این غوغا چه حاصل می‌کنی واعظ در این مجلس

نداری حال، باری قیل و قال آهسته آهسته

غرور حسن در آغاز خط از غافلی باشد

که بس با سبزه گل شد پایمال آهسته آهسته

سعیدا هرچه را در دل تعلق بیشتر داری

کشی آخر از‌ آن چیز انفعال آهسته آهسته