بی غم نفسی نیست دل باخبر ما
زخمی است که سوزد به دل ما جگر ما
دیدیم که این چشم به آن روی سزا نیست
برخاسته منظور ز پیش نظر ما
ما شعله نماییم ولی تشنه نوازیم
چون ابر چکد آب ز برق شرر ما
شمشیر خجالت که کشد لاف درونان
بی رنگ برآید ز جگر نیشتر ما
می گفت به جان دوش سعیدا دل محزون
زینهار که از خود نروی بی خبر ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق خود و درد و غمی که در دل دارد اشاره میکند. میگوید که هیچ کس نمیتواند از غم و آلام او بیخبر باشد و این جراحتها به شدت او را میسوزاند. او به تماشای زیباییها اشاره میکند و میگوید که محبت و احساساتش تشنه است. شاعر همچنین به این نکته اشاره دارد که اگرچه او مانند شعلهای سوزان است، اما در عین حال از نوازشها و محبتها هم تشنه است. در پایان، از دوستی به نام سعید میخواهد که مراقب خودش باشد و از او دور نشود، چرا که غمهایش در این دنیا او را احاطه کرده است.
هوش مصنوعی: هیچکس بدون غم نمیتواند زندگی کند، دل ما از درد و رنج خبر دارد و زخم عمیقی در دل ما وجود دارد که همچنان سوزاننده است.
هوش مصنوعی: ما متوجه شدیم که چشم ما شایسته دیدن آن چهره نیست، و بنابراین از پیش چشمان ما بهعقب بازگشته است.
هوش مصنوعی: ما مانند شعلههای آتش برای دیگران درخشندگی و زیبایی داریم، اما در عین حال عطش و نیاز دیگران را برطرف میکنیم؛ همانطور که ابرها در هنگام رعد و برق، باران میبارند و نیاز زمین را میشکافند.
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیر خجالت به کار گرفته میشود، افرادی که درون خود را پنهان کردهاند، در نهایت بدون رنگ و رو از دل ما بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: میگفت: ای سعید، به جانم قسم! دل غمگین مرا ملتمس میشود که مبادا از خودت بیخبر بروی و ما را فراموش کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آب حیاتی است روان در نظر ما
عالم همه سیراب شد از رهگذر ما
از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو
امید که جاوید بماند اثر ما
عمریست که در گوشهٔ میخانه مقیمیم
[...]
ای چون فلک از عشق تو سرگشته سر ما
سودای تو زد آتش غم در جگر ما
بودیم هوادار تو پیوسته و باشیم
تا هست نشان تو و باشد اثر ما
بشنو که چه فریاد و فغان در ملکوت است
[...]
ای خاک ته کفش تو کحل بصر ما
کفشی که زنی بر سر ما تاج سرما
می کن به خبر پرسی ما رنجه لب خویش
زان پیش که پرسی و نیابی خبر ما
پیش از حرم کعبه به کوی تو رسیدیم
[...]
عشق کرم آموز درآمد ز در ما
صد قافله غم ریخت ز دل بر جگر ما
کاهل نظری بین که به صد جذب تجلی
هرگز نرسد تا سر مژگان نظر ما
ما ناله فروشان جرس محمل دردیم
[...]
بر چرخ محیط است فروغ نظر ما
ساحل دل دریاست ز آب گهر ما
در نامه ما حرف نسنجیده نباشد
از جیب صدف سفته برآید گهر ما
چون دیده ماهی که نماید ز ته آب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.