دلا گنج روانی سوی این ویرانه میآید
نمیدانم چه در دل دارد آن مستانه میآید
دو عالم مدعی در پیش و پس جانانه میآید
نمیدانم چرا آن آشنا بیگانه میآید
تجلی طور را از رفتن موسی نمایان شد
فزون گردد جلای شمع چون پروانه میآید
مرا غفلت دوبالا میشود از وعظ بیمعنی
که خواب اکثر گران از گفتن افسانه میآید
اگر در فکر توحیدی به دریای محبت شو
که از این بحر دایم گوهر یکدانه میآید
رجوع اهل عالم با سعیدا نیست از دانش
که طفلان جمع میآیند چون دیوانه میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جستجوی حقیقت و عشق میپردازد. او از ورود یک موجود خاص به دنیای ویران یاد میکند و نمیداند که این موجود چه احساسی دارد. جهان پر از مدعیان است، اما او از بیگانه بودن آن آشنا تعجب میکند. شاعر به یاد تجلی موسی در کوه طور میافتد و میداند که عشق و زیبایی چون پروانه به دور شمع میچرخد. غفلت از وعظهای بیمعنی او را گرفتار میکند و درباره عشق و توحید میگوید که باید به دریای محبت برود تا گوهر حقیقی را پیدا کند. همچنین به عدم تحقق علم و دانش واقعی اشاره میکند و میگوید که انسانها مانند کودکان دیوانه در جستجوی حقیقت میآیند.
هوش مصنوعی: ای دل، گنجی از عشق به سوی این بیابان میآید، اما نمیدانم در دل آن عاشق چه رازهایی نهفته است.
هوش مصنوعی: در زندگی، دو دنیای متفاوت وجود دارند که هر کدام ادعایی دارند. در این میان، دوست واقعی و صمیمی من در زندگیام میآید، اما نمیدانم چرا کسی که انتظارش را ندارم، به عنوان یک آشنا، به صورت غریب و بیگانه وارد میشود.
هوش مصنوعی: وقتی موسی به کوه طور رفت، نور الهی بیشتری نمایان شد. شمع با نزدیک شدن پروانه درخشانتر میشود.
هوش مصنوعی: غفلت مرا بیشتر میکند از سخنرانیهای بیفایدهای که خواب بسیاری را به خاطر داستانهای شنیدنی به خواب میبرد.
هوش مصنوعی: در صورتی که به یگانگی خدا فکر میکنی، خودت را در عشق غرق کن، زیرا از این دریا همواره جواهرات باارزشی به دست میآید.
هوش مصنوعی: در میان اهل دنیا، افراد نیکوکار به خاطر دانش و علم خود وادار به بازگشت به سوی حقیقت نمیشوند، مانند این که بچهها جمع میشوند و در رفتارشان مانند دیوانگان مینمایند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کدامین آتشینسیما به این ویرانه میآید؟
که از دیوار و در بوی پر پروانه میآید
مرا این خونبها بس از شهیدان کان بلای جان
به طوف خاک من با شیشه و پیمانه میآید
کف خاکستر من امشب آتش زیر پا دارد
[...]
به آیینی که ترسازاده از بتخانه میآید
نگاه از گوشهٔ آن نرگس مستانه میآید
مگر افکنده لعل آبدارش از نظر می را
که اشک حسرتی از دیدهٔ پیمانه میآید
به یاد لعل میگون تو، در خاک لحد ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.