گنجور

 
سعیدا

غافل از دین شیوهٔ خود رسم و آیین کرده است

رسم و آیین رخنه ها در خانهٔ دین کرده است

شهسوار عشق در هنگامهٔ جان باختن

عیش بی اندیشه را در خانهٔ زین کرده است

از شفق هر شب مس افلاک ظاهر می شود

گرچه گردون از ریاضت بیضه زرین کرده است

می دهد رخ طرح با ما مدعی باز از چه روست

بیدق خود را مگر امروز فرزین کرده است؟

گر ببندد چشم خودبینی ز ما من، بهتر است

زان ریاضت ها که زاهد را خدابین کرده است

شانه [زد] بر آن کمر پنداشت مو، مشاطه را

دار معذورش که او [کاری] به تخمین کرده است

شد سعیدا در خیال این غزل همچون هلال

بیت ابروی تو را گویا که تضمین کرده است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است

نقش پایش خاک را دامان گلچین کرده است

رشته سبحه است هر تاری ز زلف کافرش

بس که تاراج دل آن غارتگر دین کرده است

کرده است از سادگی محضر به خون خود درست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه