کسی چون چشم ازان رخسار آتشناک برگیرد؟
که انگشت از اشارت کردنش چون شمع درگیرد
توان کردن به وحشت سرکشان را زیردست خود
که کوه قاف را عنقا ز عزلت زیر پر گیرد
عقل کوته بین جدل با عشق سرکش می کند
بوریا چین جبین در کار آتش می کند
از گریبان تجرد سر برون آورده ام
بوی پیراهن دماغم را مشوش می کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به عشق و جذابیتِ آن اشاره دارد. شاعر از کسی صحبت میکند که نمیتواند از زیبایی و دلربایی چهرهای دلبر چشم بردارد. همچنین به قدرت عشق که میتواند افراد را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را به زانو درآورد، اشاره میشود. عقل و منطق در برابر عشق ناتوان است و این عشق میتواند احساسات را به شدت تحت تأثیر قرار دهد. شاعر همچنین به زندگی تجرد اشاره میکند و اینکه چگونه این حالت بر او تأثیر میگذارد و او را دچار اضطراب میکند. به طور کلی، متن تأکید بر قدرت و جذابیت عشق و دشواریهای ناشی از آن دارد.
هوش مصنوعی: آیا کسی میتواند نگاهش را از آن چهره آتشین بردارد؟ چرا که انگشتش به اشاره کردن مانند شمع در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان میتواند بر ترس و دلهرههای ناشی از قدرت و سرکشی دیگران غلبه کند، همانطور که موجودی افسانهای مثل عنقا میتواند در مکانهای دور و محفوظ، بر قلههای بلند کوه قرار گیرد. به عبارت دیگر، هر کسی که توانایی و قدرت لازم را داشته باشد، میتواند بر چالشها و موانع غلبه کند و در اوج قدرت و آرامش قرار گیرد.
هوش مصنوعی: عقل محدود در برابر عشق سرکش و شوریده، بیفایده争 دارد. در حالی که عشق مانند آتش میسوزاند و عقل تنها در تلاش است که اوضاع را سامان دهد.
هوش مصنوعی: من از دنیای تنهایی و مجردی خود بیرون آمدهام و بوی لباس دیگران به شدت ذهنم را آشفته میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غلیواج از چه مبشوم است ؟ از آنکه گوشت بر باید
همه ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد
فلک بر تارک کیوان کند مسند مر آن را کاو
سنات را کند بالین و از خاک درت مسند
بسا پیر مناجاتی که از مرکب فرو ماند
بسا یار خراباتی که زین بر شیر نر بندد
زهی صدری که خصمت را گیا نفرین همی خواند
نگر تا آنکه جان دارد چه نفرین بر زبان راند
مبارک حضرتا، ایام در ظل تو آساید
مقدس خاطرا، اسلام را رای تو پیراید
روان صاحب الاعراف موقوف است تا محشر
[...]
مرا دلبر چنان باید که جان فتراک او گیرد
مرا مطرب چنان باید که زهره پیش او میرد
یکی پیمانهای دارم که بر دریا همیخندد
دل دیوانهای دارم که بند و پند نپذیرد
خداوندا تو میدانی که جانم از تو نشکیبد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.