ای از خراباتت زمین دُرد ته پیمانهای
در پای شمعت آسمان پرسوخته پروانهای
از آرزوی صحبتت، از اشتیاق دیدنت
هر بلبلی شیونگری، هر شاخ گل حنانهای
جوش اناالحق میزند، گلبانگ وحدت میکشد
از نغمه توحید تو ناقوس هر بتخانهای
هر ذره دارد در بغل خورشیدی از رخسار تو
هر قطره دارد در گره از چشم تو میخانهای
تا چند در خوف و رجا عمر گرامی بگذرد؟
یا لنگر عقل گران، یا لغزش مستانهای
از دیدهٔ بیدار من چشم کواکب گردهای
از چشم خوابآلود تو خواب بهار افسانهای
از سینه صد چاک خود صائب شکایت چون کند؟
بر قدر روزن میفتد خورشید در هر خانهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و شور و شوق شاعر نسبت به معشوق پرداخته است. شاعر از درد و تلخیهای عشق در خرابات و دلتنگی خود میگوید و به زیبایی و درخشش معشوقش اشاره میکند. او به شدت به آرزوی دیدن معشوق خود اشتیاق دارد و این عشق را به گونهای توصیف میکند که آغشته به وحدت و نور است. شاعر حسرت و اشتیاق را در قالب تصاویر زیبا بیان میکند و به تضاد بین واقعیت و خواب اشاره دارد. در نهایت، از چگونگی ابراز احساسات خود در برابر معشوق مینالد و به زیبایی و نفوذ معشوق در همهجا اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که از جاهای خراب و ویران آمدهای، یک ته پیمانه نوشیدنی در پای چراغی که آسمان را روشن کرده، مانند پروانهای در حال پرواز و سوختن هستی.
هوش مصنوعی: هر پرندهای از شوق صحبت کردن با تو و هر گل خوشبویی به یاد تو در حال ناله و فریاد است.
هوش مصنوعی: فریاد حق و حقیقت بلند شده و صدای وحدت از نغمهی یگانگی تو به گوش میرسد، گویی که زنگ هر معبد بتپرستی را به صدا درآوردهای.
هوش مصنوعی: هر ذره از خاك وجود تو در دل خود نوری از چهرهات دارد و هر قطره از چشم تو همانند یک میخانه است که در آن زیبایی و عشق نهفته است.
هوش مصنوعی: چقدر دیگر میخواهیم در ترس و امید زندگی کنیم؟ یا باید به عقل خود تکیه کنیم و وزنی داشته باشیم، یا اینکه به خاطر شوق و شادی دچار لغزش شویم.
هوش مصنوعی: چشم بیدار من مثل ستارهها، ذرهای از خواب تو که چشمانت خوابآلود است، خواب بهاری خیالانگیز را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: صائب از دل شکسته و پراحساس خود چگونه میتواند شکایت کند؟ چرا که نور خورشید به اندازهای کوچک است که در هر خانهای نفوذ میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای رونق هر گلشنی وی روزن هر خانهای
هر ذره از خورشید تو تابنده چون دردانهای
ای غوث هر بیچارهای واگشت هر آوارهای
اصلاح هر مکارهای مقصود هر افسانهای
ای حسرت سرو سهی ای رونق شاهنشهی
[...]
خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، برنا نهای
جورت نمیگیرم گنه، کز نیک و بد دانا نهای
هر سو که زیبا بگذرد، در دل همی بار آورد
زیباییت جان میبرد، یا آفتی، زیبا نهای
رخسار جانپرور ترا، شکلی ز جان خوشتر ترا
[...]
ای در غم عشق تو من در هر دهن افسانهای
گشتم غریق بحر غم در جستن دردانهای
هرچند ببریدی ز من از تو طمع نبریدهام
جانی و ببریدن ز جان نتوان بهر افسانهای
از درد دوری روز و شب افتادهام در تاب و تب
[...]
ای شمع رخسار ترا، تابی به هر کاشانهای
وی زآفتاب روی تو، گنجی به هر ویرانهای
گر عاشقی در کوی تو باید، من تنها بسم
نشنودی آخر جان من، کز خانهای دیوانهای
خواهم متاع جان به کف، گرد سرت گردم شبی
[...]
ای از صفات حسن تو بر هر گذر افسانهای
وز پرتو نور رخت شمعی به هر کاشانهای
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.