ریخت مژگان تر من رنگ گلشن بر زمین
شد ز آه من چراغ لاله روشن بر زمین
با سبکروحان گرانجانان نگیرند الفتی
هست در جیب مسیحا چشم سوزن بر زمین
دیدن روی گرانان تیرگی می آورد
چند دوزی همچو نرگس چشم روشن بر زمین؟
از رعونت زود بر دیوار می آید سرش
می کشد هر کس که چون خورشید دامن بر زمین
بر مراد بد گهر دایم نگردد آسمان
سنگ زود افتد ز آغوش فلاخن بر زمین
از گرانقدری نمی افتد ز چشم اعتبار
پرتو خورشید اگر افتد ز روزن بر زمین
عافیت در خاکساری، ایمنی در نیستی است
سایه را پروا نباشد از فتادن بر زمین
پرتو خورشید را نعل سفر در آتش است
دامن جان را ندوزد لنگر تن بر زمین
بر سر موران بود دست حمایت پای من
از سبکروحان کسی نگذشته چون من بر زمین
با هزاران چشم روشن آسمان جویای توست
چون ره خوابیده خواهی چند خفتن بر زمین؟
بر زمین نه پشت دست ای سرو پیش قامتش
تا به چند از سایه خواهی خط کشیدن بر زمین؟
گر نداری میوه افکندنی چون سرو و بید
غیرتی کن، سایه ای باری بیفکن بر زمین
گوشه امنی اگر صائب تمنا می کنی
نیست غیر از گوشه دل هیچ مأمن بر زمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.