می گدازد شیشه دل را می رنگین حسن
دل ز ساغر می برد صهبای دل شیرین حسن
نوبهار خنده گل در گریبان بگذرد
عالم افروزی کند چون خنده رنگین حسن
خویش را در کوچه بند آستین می افکند
پنجه موسی ز شرم ساعد سیمین حسن
عشق را نتوان به رنگ و بو شکار خویش کرد
دست خالی آید از گلشن برون گلچین حسن
بلبلان را روی گرم گل نوا پرداز کرد
آتشین گفتار گردد عشق از تلقین حسن
بوی آن سیب زنخدان زنده دل دارد مرا
ورنه عاشق پروری کفرست در آیین حسن
از شبیخون هوس گلزار عصمت ایمن است
تا چراغ شرم سوزان است بر بالین حسن
صرصر بی اعتدالی در بهار عشق نیست
رنگ و بو هرگز نمی بازد گل (و) نسرین حسن
در تماشاخانه فردوس خون خود خورد
دیده هر کس که چون صائب بود گلچین حسن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.