تا روی عرقناک ترا دید نگاهم
زد غوطه به سرچشمه خورشید نگاهم
از حوصله دیده من گرد برآورد
از بس ز تماشای تو بالید نگاهم
بر مرکز خال تو مرا تا نظر افتاد
در دایره چشم نگنجید نگاهم
شد دیده بیدار مرا خواب پریشان
از بس به خود از شرم تو لرزید نگاهم
مشقی که ز نظاره روی تو رساندم
مشکل که شود خیره ز خورشیدنگاهم
از شرم برون آی که از شرم عذارت
شد آب و چو اشک از مژه غلطید نگاهم
چون موی زیادست گران در نظر من
تا دور ز رخسار تو گردید نگاهم
چون دیدن رخسار لطیف تو محال است
از دیده برآید به چه امید نگاهم؟
صائب پی نظاره شوم گر همه تن چشم
از دل نبرد حسرت جاوید نگاهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.