گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

گرچه از درد خزانی شده رخساره ما

می توان چید گل از سینه صد پاره ما

نفس گرم درین بوته نخواهد ماندن

تا شود شیشه می این دل چون خاره ما

گرچه از داغ یتیمی دل ما سوخته است

هست سنگ یده هر مهره گهواره ما

چرب سازد علم از خون شفاعت خواهان

چون برآرد ز میان تیغ، ستمکاره ما

درد خود گر به مسیحای زمان عرض کنیم

می زند بر در بیچارگی از چاره ما

آب دریا نکند ریگ روان را سیراب

سیری از باده ندارد دل میخواره ما

صائب از سعی محال است به انجام رسد

سفر ریگ روان و دل آواره ما

 
sunny dark_mode