گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟

که یک حلقه اوست چشم سیاهش

دل تنگ با جلوه اش چون برآید؟

گه گردون غباری است از جلوه گاهش

کمر بسته چون بندگان بهر خدمت

مه از هاله پیش رخ همچو ماهش

اگر آب گردد رهایی نیابد

به هر دل که پیچد زلف سیاهش

زراندود شد چون خطوط شعاعی

خس و خار عالم زبرق نگاهش

نکردند دلها دگر راست قامت

شکستند روزی که طرف کلاهش

طلبکار اوراست چون تیغ پایی

که سنگ فسان می شود سنگ راهش

چه گل چیند از سرکشی دست صائب ؟

که دامن ز گل می کشد خار راهش

 
sunny dark_mode