رنگ خط برلعل جانان ریختند
خار در پیراهن جان ریختند
سبزه خط جوش زد از لعل یار
طوطیان در شکرستان ریختند
در تماشای تو ارباب نظر
بر سر هم همچومژگان ریختند
تا ز ابرشیشه برق باده جست
می پرستان همچو باران ریختند
زاهدان از حیرت رخسار تو
باده ها بر روی قرآن ریختند
خنده کردی در گلستان غنچه ها
شور محشر در نمکدان ریختند
از شکر خند تو موران زیر خاک
قندها از شیره جان ریختند
از شراب لایزالی ساقیان
جرعه ای بر خاک انسان ریختند
هر کسی را هر چه بایست از ازل
در کنار رغبتش آن ریختند
سبحه پیش زاهدان انداختند
نقل پیش می پرستان ریختند
بر سر بالین بیماران عشق
سنبل خواب پریشان ریختند
خاکساران را به چشم کم مبین
چون عبیر از زلف جانان ریختند
دلبران از قامت همچون خدنگ
در جگر ها تخم پیکان ریختند
نه لگن در گریه ماغوطه زد
شمع ما را خوش به سامان ریختند
گوهر جان را سبکروحان عشق
چون عرق از جبهه آسان ریختند
از محیط تلخکامیهای ما
قطره ای در کام عمان ریختند
جرعه ای آمدفزون از ظرف ما
صبحدم را در گریبان ریختند
چون نریزدگوهر دندان خلق
خون نعمتهای الوان ریختند
صائب از شرم تو ارباب سخن
یکقلم در آب دیوان ریختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.